یکی بود یکی نبود، جادوگری بود که اغلب خود را به شکل یک گدا درمیآورد و در ظاهر بهقصد گدایی به در خانهها میرفت...
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۲۷ اسفند
افسانهی پیرزن جادوگر / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، دختر کوچکی بود که هرگز حرف بزرگتر از خود را گوش نمیکرد.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی پدرخوانده ای به نام مرگ / قصهها و داستانهای برادران گریم
مرد فقیری بود که دوازده فرزند داشت و به همین دلیل مجبور بود شبانهروز کار کند.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی هانس محتاط / قصهها و داستانهای برادران گریم
مادر هانس پرسید: - هانس، کجا داری میروی؟ او جواب داد: - نزد گِرِتل. - مواظب خودت باش. - مواظب هستم.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی دوازده پنجره / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، شاهزاده خانمی بود که در قصری زندگی میکرد. یکی از برجهای این قصر دوازده پنجره داشت.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی گوی شیشهای / قصهها و داستانهای برادران گریم
زن جادوگری بود که سه پسر داشت و پسرها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی شاهزاده خانم مالین / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، پادشاهی بود که تنها پسرش عاشق دختر پادشاه قدرتمند سرزمین همسایه شده بود. اسم شاهزاده خانم، مالین بود.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی خانهای در جنگل / قصهها و داستانهای برادران گریم
هیزمشکن فقیری در کلبهای کوچک در حاشیه جنگلی دوردست با همسر و سه دخترش زندگی میکرد.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی غار تبهکاران / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، زن و شوهری با فرزند کوچکشان در دره ای زیبا، دوردست و خلوت زندگی میکردند.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی پادشاه پرندگان / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران قدیم هر صدایی احساس خاصی برمیانگیخت و ویژگی خاص خود را داشت.
بخوانید