فهرست قصه های این مجموعه: 1- واسیلی چگونه اژدها را شکست داد 2- یک لیوان آب خنک 3- مهمانی رنگین کمانی 4- هم قصه هم نقاشی 5- همه منتظریم
بخوانیدTimeLine Layout
شهریور, ۱۴۰۲
-
۱۵ شهریور
قصه صوتی کودکانه روز بزرگ جوجه کوچولو + 4 قصهی دیگه/ با صدای خاله مهناز#12
فهرست قصه های این مجموعه: 1- روز بزرگ جوجه کوچولو 2- خروسک و پادشاه 3- سار کوچولو نمی تواند پرواز کند 4- روباه و بز 5- دو برادر + شاهزاده قورباغه
بخوانید -
۱۴ شهریور
قصه کودکانه قشنگ پارک با مامان بزرگ
پایین جاده، یکم اون طرف تر از خونهی پانیا، یک پارک بزرگ و سرسبز قرار داره! پانیا کمی خجالتیه اما بازی کردن توی پارک رو خیلی دوست داره! هرروز وقتی از مدرسه برمیگرده، به همراه مادربزرگش به پارک نزدیک خونهشون میره!
بخوانید -
۱۴ شهریور
قصه صوتی کودکانه جوجه خروس به دمش نگاه نکرد و 4 قصهی دیگه / با صدای: خاله مهناز #11
فهرست قصه های این مجموعه: 1- جوجه خروس به دمش نگاه نکرد 2- چرا قاصدک ها رفتند 3- خاله عروسک من 4- خانهی رنگها 5- خرس و طبل
بخوانید -
۱۴ شهریور
آموزش نقاشی چهره انیمه و مانگا برای کودکان + پویانمایی نتیجه نهایی
انیمه و مانگا نقاشی محبوب ژاپنی است که در تهیه پویانمایی و کمیک استفاده میشود و سبک هنری بسیار متمایزی دارد.
بخوانید -
۱۴ شهریور
آموزش نقاشی انیمه دختر بالدار برای کودکان + پویانمایی نتیجه نهایی
انیمه بالدار میتواند بُعد دیگری به نقاشیهای انیمه شما اضافه کند و این حس را القا کند که شخصیت شما بالاتر از سطح زمین و بالاتر از دیگر شخصیتها، شناور است.
بخوانید -
۱۳ شهریور
داستان کودکانه قشنگ دم های گره خورده!
مامان سنجاب به بچه سنجابهای کوچولو که با دمهای پشمالوی فرفریشون توی لونه نشسته بودن گفت: بچهها! دیگه وقتشه که پریدن و بالا رفتن از درخت رو یاد بگیرید!
بخوانید -
۱۳ شهریور
قصه کودکانه قشنگ راز حبابها / بز ماجراجو
تیکی تیکی، یک بز خیلیخیلی خوشحال بود! اون داشت برای اولین بار به برکه میرفت! چون وقت حمام بود! اولش تیکی تیکی از آب ترسیده بود، اما وقتی بقیهی بزها رو دید که دارن توی برکه آببازی میکنن
بخوانید -
۱۳ شهریور
قصه صوتی کودکانه پرفسور گیلاس + 4 قصهی دیگه / با صدای: خاله مهناز #10
فهرست قصه های این مجموعه: 1- پرفسور گیلاس 2- به من نگاه کن 3- بزغاله مغرور 4- پرنده در ساعت 5- برف در بهار+ احساس خوشحالی
بخوانید -
۱۳ شهریور
قصه کودکانه قشنگ بارون زیبا ببار
اون روز، یک روز خیلی گرم تابستونی بود! بلا که حسابی عرق کرده بود، داشت با یک بادبزن، خودش رو باد میزد!
بخوانید