روزی بود و روزگاری بود. یک گرگ درنده و خونخوار بود که در بیابانها به سر میبرد و با شکار آهوها و خرگوشها و حیوانات صحرایی شکم خود را سیر میکرد.
بخوانیدTimeLine Layout
فروردین, ۱۴۰۰
اسفند, ۱۳۹۹
-
۳۰ اسفند
داستان کوتاه “ملخ” / نوشته: هوشنگ گلشیری
ساعت هفت صبح بود که راه افتادیم. بارها را که فقط سه تا ساک بود گذاشتیم توی خورجین یکی از خرها و دنبال جاده را گرفتیم.
بخوانید -
۳۰ اسفند
داستان کوتاه “دهلیز” / نوشته: هوشنگ گلشیری
فاجعه از وقتی شروع شد که مادر بچهها از حمام برگشت و پا گذاشت روی خَرَند خانه و دید که سه تا بچه هاش طاقباز افتادهاند روی آب حوض.
بخوانید -
۳۰ اسفند
داستان کوتاه “چنار” / نوشته: هوشنگ گلشیری
نزدیکیهای غروب بود که مردی از یکی از چنارهای خیابان بالا میرفت؛
بخوانید -
۳۰ اسفند
قصه صوتی لالایی برای سنجاب کوچولو / با صدای مریم نشیبا
سنجاب کوچولو صدای پرستو را خیلی دوست داشت. او با شنیدن صدای پرستو خیلی خوشحال می شد.
بخوانید -
۳۰ اسفند
شوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 4
آدم خوشبین با چشم مصنوعی هم روزنه امیدش را میبیند. در صدف زندگی مروارید مرگ بافتم.
بخوانید -
۳۰ اسفند
شوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 3
- آب در آبشار میدود، در رودخانه قدم میزند، در مرداب استراحت میکند. - آبشار پس از سقوط سر در پی رودخانه میگذارد.
بخوانید -
۳۰ اسفند
شوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 2
۔ تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت میکنند. - گلها به کندوی عسل شبیخون زدند.
بخوانید -
۲۹ اسفند
شوخی با واژهها / مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور / 1
مجموعه کاریکلماتورهای پرویز شاپور
بخوانید