مردی از اهالی شهر بلخ مالی را به همراه نامهای برای امام علیه السلام میفرستد. او انگشت خود را مانند قلم روی کاغذ حرکت میدهد
بخوانیدTimeLine Layout
فروردین, ۱۴۰۰
-
۳ فروردین
داستانهای امام زمان (عج): غلام را بفروش!
ابو عبدالله بن جنید در شهر «واسط» زندگی میکرد، روزی حضرت حجت علیه السلام غلامی را نزد او میفرستد تا او را بفروشد.
بخوانید -
۳ فروردین
داستانهای امام زمان (عج): حقّ پسر عمویت را جدا کن!
شخصی از مردم عراق نزد من آمد، او سهم امام علیه السلام مال خودش را آورده بود. من آن را برای حضرت علیه السلام فرستادم.
بخوانید -
۳ فروردین
داستانهای امام زمان (عج): بروید کربلا تا زبان نوجوان باز شود!
«سُرور» مرد عابد و زاهدی بود، و هیچگاه صدایش را بلند نمیکرد. روزی او را در اهواز دیدم، میگفت ...
بخوانید -
۳ فروردین
داستانهای امام زمان (عج): نام او را محمّد بگذارید!
در قُم مردی مدعی شده بود که بچهای که همسرش بدان باردار است، از نطفه او نیست!
بخوانید -
۳ فروردین
داستانهای امام زمان (عج): پیام را برسان و نترس!
هنگامی که حسین بن روح، نایب خاص امام زمان علیه السلام در زندان معتضد عبّاسی به سر میبُرد شیعیان به وسیله شلمغانی با حسین بن روح در ارتباط بودند
بخوانید -
۳ فروردین
داستانهای امام زمان (عج): دعایی هم تو بر احوال ما کن!
زمانی که شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی نیابت امام زمان علیه السلام را عهدهدار بود خود پنهان شده و ابوجعفر محمّد بن علی معروف به شلمغانی را به عنوان رابط بین خود و شیعیان نصب نمود
بخوانید -
۳ فروردین
داستانهای امام زمان (عج): ظهور؛ پس از یأس و نومیدی!
روزی خواهرزاده ابوبکر بن نخالی عطار را دیدم و گفتم: کجا هستی؟ و کجا میروی؟
بخوانید -
۳ فروردین
داستانهای امام زمان (عج): فرستاده امام زمان
روزی مردی جوان نزد من آمد، من در چهره او دقت کردم آثار بزرگی در صورتش پیدابود
بخوانید -
۳ فروردین
داستانهای امام زمان (عج): تنگدستی من و عنایت مولا!
روز عرفه برای زیارت قبر اباعبداللّهالحسین علیه السلام خارج شدم. وقتی اعمال روز عرفه به پایان رسید هنگام عشا مشغول خواندن نماز شدم
بخوانید