دود همه حیاط را گرفته بود و جنجال و بیابرو بیش از همهسال بود. زنها ناهارشان را سرپا خورده بودند و هرچه کرده بودند، نتوانسته بودند بچهها را بخوابانند.
بخوانیدTimeLine Layout
فروردین, ۱۴۰۰
-
۹ فروردین
داستان کوتاه: گناه / نوشته: سید جلال آل احمد
شب روضه هفتگیمان بود؛ و من تا پشتبام خانه را آبوجارو کردم و رخت خوابها را انداختم، هوا تاریک شده بود؛
بخوانید -
۹ فروردین
داستان کوتاه: لاک صورتی / نوشته: سید جلال آل احمد
بیش از سه روز نتوانستند امامزاده قاسم بمانند. هاجر صبح روز چهارم، دوباره بغچه خود را بست و گیوه نوی را که وقتی میخواستند به این ییلاق سهروزه بیایند...
بخوانید -
۹ فروردین
داستان کوتاه: بچه مردم / نوشته: سید جلال آل احمد
خوب من چه میتوانستم بکنم؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگه دارد. بچه که مال خودش نبود. مال شوهر قبلیام بود که طلاقم داده بود
بخوانید -
۹ فروردین
داستان کوتاه: گنج / نوشته: سید جلال آل احمد
ننهجون شما هیچ کدوم یادتون نمیآدش. منو تازه دو سه سال بود به خونه شوور فرستاده بودن. حاج اصغرمو تازه از شیر گرفته بودم و رقیه رو آبستن بودم ...
بخوانید -
۹ فروردین
داستان کوتاه روزهای خوش / نوشته: سید جلال آل احمد
نخستین باری که با او در پلاژ بابلسر برخوردم، هرگز نظرم را جلب نکرد. در میان آنهمه دیدنیهایی که مرا همچون تازهوارد ناآشنایی در میان گرفته بود ...
بخوانید -
۹ فروردین
داستان کوتاه آبروی ازدسترفته / نوشته: سید جلال آل احمد
وقتی کلوب را چاپیدند و در و شیشهاش را شکستند و تابلواش را پایین کشیدند و تکهتکه کردند و توی شهر راه افتادند، هنوز جنجالشان به آنطرفها نرسیده بود
بخوانید -
۹ فروردین
داستان کوتاه اعتراف / نوشته: جلال آل احمد
«ایوزخانی» قدم آهسته کرد، ایستاد و با پای برهنهٔ خود سه بار زیر قدم خود، برفها را کوبید و با سر به ژاندارمهایی که پشت سر او نیزه به دست میآمدند ...
بخوانید -
۹ فروردین
داستان کوتاه محیط تنگ / نوشته: جلال آل احمد
فقط صدای کریه سوسکها از درزهای تاریک دیوار نم کشیده و خزه بستهٔ زندان به گوش میرسید.
بخوانید -
۹ فروردین
داستان کوتاه در راه چالوس / نوشته: جلال آل احمد
رفیق سفر کردهٔ من، وقتی میخواستم از تهران حرکت کنم، پای قطار خوب برایم گفته بود که با اینهمه اسامی نو، و اروپایی مآب هنوز هم ...
بخوانید