حضرت ابراهیم در کودکی یتیم شد ولی خانواده او خانواده مشهوری بود. ابراهیم پس از مرگ پدر زیر دست عموی خود بزرگ شد و او را پدر مینامید.
بخوانیدTimeLine Layout
خرداد, ۱۴۰۰
-
۱۵ خرداد
قصههای قرآن: داستان حضرت صالح و قوم ثمود
در سرزمین قوم عاد تا دویست سال کسی زندگی نمیکرد. بعدها طایفهای دیگر که پیشوایی به نام «ثمود» داشتند از گرمای صحراهای خشک به کوهستان آن سرزمین پناه بردند و قرار گرفتند و از چشمه کوهستانی آن استفاده کردند و آنجا را آباد کردند.
بخوانید -
۱۵ خرداد
قصههای قرآن: داستان حضرت هود و قوم عاد
زمان هود سیصد سال پیش از صالح بود. هود و صالح هر دو از پیغمبرانی بودند که دین حضرت نوح را ترویج میکردند و کتاب و آئین تازهای نداشتند.
بخوانید -
۱۵ خرداد
قصههای قرآن: داستان حضرت نوح از پیامبری تا طوفان ویرانگر
پسازاینکه شماره فرزندان آدم زیاد شد و درروی زمین پراکنده شدند بسیاری از آنها به فریب شیطان، بتپرست شدند و پندهای شیث و دانایان دیگر را نشنیدند و کارهای بد در میان مردم زیاد شد.
بخوانید -
۱۵ خرداد
قصههای قرآن: داستان آفرینش حضرت آدم و حوا و فرزندانشان
یکی بود یکی نبود. در آغاز خدا بود و غیر از خدا هیچکس نبود. خدا فرشتگان را آفرید؛ و جهان را و زمین را آفرید؛ و فرشتگان خدا را پرستش میکردند و خدا بر روی زمین گیاهها و جانوران پدید آورد؛ و در زمین آدمی نبود.
بخوانید -
۱۲ خرداد
قصه مصور کودکانه: عروسک مهربان || لولو، مترسک تنها
در وسط یک مزرعه، در میان گلهای گندم مترسکی به اسم «لولو» ایستاده بود. «لولو» صورتی ترسناک اما قلبی مهربان داشت. بزرگترین آرزوی او این بود که با پرندهها و حیوانات دوست شود.
بخوانید -
۱۱ خرداد
قصه کودکانه: شرک || هیولای سبز مرداب و پرنسس فیونا
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود سرزمینی بود که پادشاه و ملکه اش پس از سالها انتظار، صاحب دختری شدند. پرنسس روز به روز بزرگتر و زیباتر میشد.
بخوانید -
۱۱ خرداد
داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || پرواز درون حبابها و چرخۀ آب
وندا سطل را به دست آرنولد داد و او را بهطرف دستشویی دخترها که نزدیکتر بود، برد تا کمی آب بیاورند. آرنولد باعجله درپوش لاستیکی دستشویی را گذاشت و شیر آب را باز کرد و گفت: «زود باش وندا! نمیخواهم کسی مرا اینجا ببیند.»
بخوانید -
۱۱ خرداد
قصهی خیالی کودکانه: سفر به سرزمین ابرها || در سرزمین پریان
یک روز که تام و خواهرش «هالی» در باغ بازی میکردند یکی از دندانهای تام افتاد. هالی گفت: «مواظب باش این دندان را گم نکنی، آن را توی یک لیوان آب بگذار تا پری دندانها بیاید و آن را با خود ببرد.»
بخوانید -
۱۱ خرداد
قصهی کودکانه روسی: پسری که بزغاله شد || آلِنوشکا و ایوانوشکا
روزی بود، روزگاری بود. در یک جای خیلی دور، پیرمرد و پیرزنی زندگی میکردند. آنها یک دختر زیبا و یک پسر کوچک داشتند. از شانس بد آنها، پیرمرد و پیرزن از دنیا رفتند و خواهر و برادر تنها ماندند.
بخوانید