داستان کودک: روزی و روزگاری، پادشاهی بود که سه پسر داشت و به آنها افتخار میکرد. او مدتها در فکر این بود که یکی از پسرانش را جانشین خود کند. یک روز، سه پسرش را نزد خود خواند و گفت: «یک سال وقت دارید، سگ زیبایی را پیدا کنید و برایم بیاورید...
بخوانیدTimeLine Layout
خرداد, ۱۴۰۰
-
۳۰ خرداد
داستان کودکانه و آموزنده: قفس طلایی || ارزش آزادی
داستان کودک: یکی بود یکی نبود غیر از خدای بزرگ و مهربان هیچکس نبود. در گذشتههای نهچندان دور، دخترک کوچکی به نام مریم در کنار جنگلی سرسبز و خرم زندگی میکرد.
بخوانید -
۳۰ خرداد
قصه کودکانه: فرانکلین در صحنه || کودکان و غلبه بر ترس
داستان کودک: فرانکلین میتواند اعداد را به ترتیب بشمارد. او نشانی خانهشان را میداند و نام شش شکل مختلف را از حفظ است؛ اما بعضی وقتها فراموشکار میشود.
بخوانید -
۳۰ خرداد
داستان کودکانه: فیل کوچولو || آشنایی با زندگی فیل ها در طبیعت
داستان کودک: یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. توی دنیای بزرگ، در یکی از جنگلهای آفریقا، یک فیل کوچولو بود که با پدر و مادر و خواهرها و برادرهایش زندگی میکرد.
بخوانید -
۳۰ خرداد
قصه کودکانه: دو بچهگربه کوچولو || تفاوت بچۀ باادب و بچۀ بیادب
داستان کودک: صبح بود. دو بچهگربۀ کوچولو منتظر صبحانهشان بودند. یکدفعه، بچهگربۀ سیاه با بداخلاقی گفت: من صبحانه، ماهی میخواهم! همین حالا هم میخواهم! راستش بچهگربۀ زرد هم دلش ماهی میخواست؛
بخوانید -
۳۰ خرداد
قصه کودکانه: الاغ و بار نمک || تنبلی موقوف!
قصه کودک: عصر یک روز گرم تابستان بود. الاغی با چند کیسه پر از نمک، راه درازی را در یک کوهپایه در پیش داشت. خورشید همچنان گرم و سوزان بر الاغ و صاحبش میتابید.
بخوانید -
۲۹ خرداد
داستان کودکانه: تبر طلایی || افسانهی چینی درباره راستگویی
افسانه چینی: یکی بود یکی نبود، روزی روزگاری پسر کوچکی به اسم «لی اکسیاسو» بود. وقتی او پنجساله بود، پدر و مادرش مردند و یتیم شد. لی پیش برادر و زنبرادرش رفت تا با آنها زندگی کند.
بخوانید -
۲۸ خرداد
قصه خیالی پیتر پن و تینکربل || سفر به ناکجاآباد
قصه فانتزی نوجوانان: وسط شهر زیبای لندن، خانهای بود که در آن، خانوادۀ «دارلینگ» زندگی میکردند. وِندی و دو برادرش «جان» و «مایکل» اتاق مشترکی داشتند. شبی از شبها وقتیکه بچهها به خواب رفته بودند، پیتر پن و دوستش تینکربل بهطرف اتاق بچهها پرواز کردند.
بخوانید -
۲۸ خرداد
شعرقصه خیالانگیز کودکان: پریا خونهشون کجاست؟
شعرقصه فانتزی کودکان: تو باغ سبز رنگارنگ خواهربرادری زرنگ یه خونه داشتن توی باغ که شب روشن بود با چراغ
بخوانید -
۲۸ خرداد
قصه آموزنده کودک: مرد کشاورز و الاغ چموش | دهان مردم را نمیشود بست
قصه ازوپ برای کودکان: زمانی، کشاورزی در روستایی زندگی میکرد. این کشاورز، الاغ چموشی داشت که از دستش خیلی ناراحت بود. بهاینعلت تصمیم گرفت الاغ را بفروشد.
بخوانید