روزی شیری و آدمی همسفر شدند. آن دو همچنان که راه میرفتند لاف میزدند و به هم فخر میفروختند.
بخوانیدTimeLine Layout
تیر, ۱۴۰۰
-
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: خونآشام || گرسنگان ثروت
روباهی از رودخانهای میگذشت اما به گودالی عمیق غلتید و هر چه کرد نتوانست خود را از آن بیرون بکشد. در این حال، روباه علاوه بر تمام عذابهایی که میکشید، از زالوهایی که به او چسبیده بودند نیز رنج میبرد.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: تجربه بهترین آموزگار است || از دیگران عبرت بگیر
شیری در شکار با الاغ و روباهی شریک شد. وقتی به قدر کافی شکار کردند، شیر از الاغ خواست تا آنها را تقسیم کند. الاغ آنچه را شکار کرده بودند به سه قسمت مساوی تقسیم کرد
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: چاهکن همیشه ته چاه است || سزای خیانت به دوستان
خر و روباهی باهم متحد شدند و به شکار رفتند. وقتی شیری سر راه آنها ظاهر شد، روباه بوی خطر را احساس کرد.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: بهرۀ بیزحمت || تلاشت را هدر نده!
شیری با خرسی بر سر تصاحب آهوبرهای دعوایشان شد. آن دو چنان به جان هم افتادند و چنان یکدیگر را زدند که هر دو نیمهجان از حال رفتند.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: ماهی خرد و ماهی درشت || بزرگی هم بی دردسر نیست
ماهیگیری تور خود را از دریا بیرون کشید و ماهیان درشت بسیاری را که در آن گرفتار آمده بودند، روی زمین ریخت.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: زاغ و پنیر، درسی برای سادهلوحان || فایدۀ عقل
کلاغی روی شاخۀ درختی نشسته بود و تکه پنیری را که دزدیده بود، به منقار داشت. روباهی او را دید و تصمیم گرفت پنیر را از چنگ او درآورد.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: راه یکطرفه || برای عاقل، یک اشاره هم بس است
شیری که بسیار پیر شده و قادر به شکار نبود، تصمیم گرفت از عقل خود کمک بگیرد. او با تظاهر به بیماری در غاری دراز کشیده بود
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: شما هم دُمهایتان را ببُرید! || منفعت طلب نباش
روباهی به دامی گرفتار شد و دم خود را از دست داد. او چنان از ظاهر خود شرمسار بود که زندگی به کامش تلخ شد؛
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: پیش از پریدن فکر کن || به عاقبت کار فکر کن
روباهی در میان راه به گودال آبی سُر خورد؛ اما هر چه کرد نتوانست از آن بالا بیاید. در همین هنگام بُز تشنهای از راه رسید. بز با دیدن روباه از او پرسید که آب گوار است یا نه
بخوانید