در ساعتی نحس، موشی صحرایی با قورباغهای نادرست، دوست شد. قورباغه پای موش را به پای خود بست و هر دو برای یافتن غذا روی زمین خشک صحرا به راه افتادند؛
بخوانیدTimeLine Layout
تیر, ۱۴۰۰
-
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: موش شهری و موش روستایی || درس سادهزیستی
موش صحرایی یکی از دوستان خود را که در یکی از خانههای شهر زندگی میکرد، برای شام به روستا دعوت کرد. موش شهری در کمال میل و رغبت دعوت او را پذیرفت
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: فرمانبران، سزاوار فرمانروایان | فایدۀ رئیس خوب
قورباغهها که فرمانروایی نداشتند گروهی از نمایندگان خود را نزد زئوس فرستادند تا کسی را برای فرمانروایی آنان بفرستد.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: یکی بس است || بیموقع شادی نکن!
روزی از روزهای تابستان، همۀ جانوران و ازجمله قورباغهها، به خاطر ازدواج خورشید، شادی و پایکوبی میکردند.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: غرور بیجا موجب سقوط میشود || عاقبت خودستایی
موشها با راسوها در جنگوگریز بودند و همیشه از آنها شکست میخوردند. ازاینرو نشستی برپا کردند و به این نتیجه رسیدند که دلیل شکستهای پیدرپی آنان نداشتن رهبر و فرمانده است.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: وفای به عهد || قوی هم نیازمند ضعیف است
موشی روی بدن شیری خفته پرید، شیر از خواب بیدار شد، موش را در چنگال خود گرفت و او را بهطرف دهانش برد.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: اندکی تأمل || در هنگام سختی، به گرفتارها فکر کن
روزی روزگاری خرگوشها نشستی برپا کردند و پیش هم از ناامنی زندگیشان و از ترسی که از انسانها، سگها و جانوران دیگر به دل داشتند، نالیدند.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: آمادۀ نبرد || پیش از واقعه، فکر خطر کن
گرازی کنار درختی ایستاده بود و دندانهای بلند خود را با سابیدن به تنۀ آن، تیز میکرد. روباهی که ازآنجا میگذشت...
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: خیال باطل || عاقبت غرور و خودخواهی
همچنان که خورشید در افق مغرب پایین میرفت، گرگی سایۀ بلند خود را بر زمین دید و با خود گفت: «عجیب است که من با این جثۀ بزرگ از شیر میترسم!
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: بدی بهجای نیکی || ذات بد عوض نمیشود
در یکی از روزهای زمستان، مردی ماری را که از شدت سرما یخ زده بود یافت. مرد دلش به حال مار سوخت و او را توی سینه خود گذاشت...
بخوانید