میگویند میمونها دوقلو میزایند؛ اما فقط به یکی از آنها توجه میکنند. آنها به بچۀ موردعلاقۀ خود با مهر و محبت غذا میدهند.
بخوانیدTimeLine Layout
تیر, ۱۴۰۰
-
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: بهترین شیوۀ دفاع || به دشمن اجازۀ نفس کشیدن نده
ماری از اینکه مردم او را لگد میکردند به زئوس شکایت کرد.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: دشمن خونی || دعوا و اختلاف را کنار بگذارید
ماری خود را به کودکی روستایی رساند و او را با نیش زهرآلود خود کشت. پدر کودک که از این جسارت مار خشمگین شده بود...
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: دروغ شاخدار || دروغ آدم را رسوا میکند
مسافران دریا برای وقتگذرانی در طی سفر، اغلب سگهای دستآموز مالتی یا میمون با خود به کشتی میبردند. یکبار یکی از مسافران با خود میمونی به کشتی میبرد.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: لاکِ لاکپشت چگونه به پشت او چسبید؟ || خونه خوبه!
زئوس تمام جانوران را به میهمانی ازدواجش دعوت کرد؛ اما از میان آنها فقط لاکپشت به میهمانی نیامد.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: غریزۀ تقلید | برای اقدام باید دانش و مهارت داشت
میمونی روی شاخه درختی بلند نشسته بود و ماهیگیرانی را که در رودخانه تور میانداختند، تماشا میکرد. وقتی ماهیگیرها دست از کار کشیدند و برای خوردن غذا کمی از تورشان فاصله گرفتند
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: اتحاد علیه دشمن مشترک || فریب جنگ زرگری را نخور
ماری و راسویی بهجای کشتن موش که عادت دیرینۀ هردو بود، به جان هم افتادند. موشها که آن دو را مشغول دعوا دیدند، از سوراخهایشان بیرون آمدند
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: دو بار ناتوان || ادعای پوچ نداشته باش
موش کوری به مادر خود گفت که او چیزهایی را میتواند ببیند که موش کورهای دیگر نمیتوانند ببینند.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: دیگر دیر شده است || مواظب باش کار از کار نگذرد!
پرندهای که قفسش را میان پنجرهای آویخته بودند، فقط شبها آواز میخواند. خفاشی صدای او را شنید، پیش او رفت
بخوانید -
۳۰ تیر
قصه آموزنده ازوپ: بیش از گنجایش || عاقبت تقلید بیجا
روزی روزگاری، قورباغهای گاو نری را در مرغزاری دید و به جثۀ تنومند او حسادت کرد. ازاینرو آنقدر شکم خود را باد کرد
بخوانید