عقابی و روباهی ماده باهم دوست شدند و برای آنکه آشنایی و دوستی خود را محکمتر کنند، تصمیم گرفتند نزدیک هم زندگی کنند.
بخوانیدTimeLine Layout
تیر, ۱۴۰۰
-
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: آهسته و پیوسته || پشتکار مهمتر از استعداد است
خرگوشی و لاکپشتی بر سر اینکه کدامیک تندتر میروند، باهم بحث میکردند و چون بحث آنها به جایی نرسید، تصمیم گرفتند در زمان و مکانی معین باهم مسابقه بدهند.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: تبر را به ریشۀ درخت میزنند || لاف زدن ممنوع!
درخت صنوبری و بوتۀ خاری باهم بحث میکردند. صنوبر خودستایی میکرد و میگفت: «تو چطور خودت را با من مقایسه میکنی؟
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: عبرت ناپذیر | عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود
شیری بیمار که در غاری به حال مرگ افتاده بود، به رفیق صمیمیاش روباه گفت: «اگر میخواهی من زنده بمانم و از بستر بیماری برخیزم، زبان چرب و نرمت را بکار بگیر
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: چشم و همچشمی ابلهانه || شأن خود را رعایت کن!
در یکی از گردهماییهای جانوران، میمون از جا برخاست و مشغول رقصیدن شد. تمام حاضران از برنامۀ او خوششان آمد و بهشدت برایش کف زدند.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: گوزن یکچشم || خطر در کمین است
گوزنی که یکچشمش کور بود، برای چرا به ساحل دریا رفت. گوزن که از سوی دریا خطری احساس نمیکرد...
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: انتقام به هر بهای ممکن | عاقل خودش را به کشتن نمیدهد
زنبوری روی سرِ ماری جا خوش کرد و با نیشهای پیدرپی خود او را آزار داد.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: هشداری علیه تهمت || به دیگران تهمت ناروا نزنید
راهزنی در راه مردی را کشت. وقتی رهگذران به تعقیب مرد پرداختند، راهزن با دستهای خونآلود گریخت.
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: نشنیدن پند خردمندان || سزای غرور و بی فکری
لاکپشتی از عقابی خواست تا به او پرواز بیاموزد. عقاب به او گفت که طبیعت، جسم او را برای پرواز نساخته است؛
بخوانید -
۳۰ تیر
قصههای ازوپ: چرا بالابلندان سادهلوحاند؟ | این هم برای قدبلندها!
پسازآنکه زئوس انسان را آفرید، به هرمس گفت تا به جسم آنان هوش و خرد بیفزاید.
بخوانید