کبوتری در کبوترخانه، با غرور از جوجههای بسیاری که پرورده بود، داد سخن میداد. کلاغی حرفهای او را شنید
بخوانیدTimeLine Layout
تیر, ۱۴۰۰
-
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: اصلِ حمایت از خود || ایثار، گذشتن از حق خود است!
صیادی در صحرا دام گسترد و کبوتران دستآموز خود را به آن بست. سپس از آنها فاصله گرفت و به انتظار حوادث نشست.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: اعتماد نابجا || اعتماد بیش از حد، خطرناک است.
هالسیون پرندهای است که تمام عمر خود را در دریا میگذراند، در میان صخرههای دریاییِ نزدیک ساحل آشیانه میکند و به همین دلیل دست انسان به او نمیرسد.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: خِرد از دلیری برتر است || شکست در یک قدمی پیروزی
خروسی و سگی باهم دوست شدند و به سفر رفتند. شبهنگام همچنان که سگ زیر ریشههای درختانِ بین راه، جایی برای خود فراهم میکرد، خروس نیز بالای درخت رفت تا بخوابد.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: دیدگاه متفاوت || سود تو، شاید ضرر یک نفر دیگر باشد!
چند دزد وارد خانهای شدند، اما جز خروسی که در خانه بود، چیز دیگری نیافتند. آنها خروس را با خود بردند و تصمیم گرفتند آن را کباب کنند و بخورند.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: پیش از پریدن، چشمهایت را خوب باز کن!
کبوتری تشنه، در تصویری، کوزهای پر آب دید. کبوتر که تصویر را با واقعیت اشتباه گرفته بود، با تمام نیرو بهسوی آن پرواز کرد.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: پیروز اما شکستخورده | جوجه را آخر پاییز می شمارند!
خروسی که بر سر مرغهای مرغدانی با رقیب خود جنگیده و شکستخورده بود، به کُنجی تاریک خزید و خود را پنهان کرد.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: آوایِ قو || مزیت، در وقت مناسب خود تاثیرگذار است.
مردی که شنیده بود قوها آوای دلنشینی دارند، یکی از آنها را از بازار خرید و به خانه برد. یک روز که مرد عدهای را به میهمانی دعوت کرده بود
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: زمان واقعیِ کار | کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من!
بلدرچینی در کشتزاری سبز آشیانه ساخت و به مراقبت از جوجههای خود مشغول شد. جوجهها کمکم کاکُل و پر درآوردند و در کشتزار راه افتادند.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: سزای قدرنشناسی از طبیعت || تقلید کورکورانه مضر است!
در آغاز، لاشخورها صدایی به صافی صدای قوها داشتند. بااینهمه وقتی صدای شیهۀ اسبها را شنیدند، چنان حسودیشان شد
بخوانید