گاو نری که از دست شیری میگریخت، به غاری پناه برد، غار پناهگاه بزهای کوهی بود. بزها با دیدن گاو نر شروع به شاخ زدن به او کردند.
بخوانیدTimeLine Layout
تیر, ۱۴۰۰
-
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: تغییر شکل | تغییر را از درونت شروع کن، نه از ظاهرت!
گربهای عاشقِ جوانی زیبارو شد و به آفرودیت التماس کرد تا او را به زنی زیبا تغییر شکل بدهد. آفرودیت دلش به حال زار او سوخت و او را به آرزویش رساند.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: شرارت آشکار || خوبیم، اگر شما تشریف ببرید!
گربهای شنید که تعدادی از مرغهای مزرعهای مریض شدهاند؛ بنابراین لباس مبدّل پوشید، مثل دکترها کیفی با خود برداشت
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: سَفسَطۀ گربه || انسان زورگو هیچ منطقی نمیشناسد
گربهای به دنبال بهانهای موجّه میگشت تا خروسی را که گرفته بود، بخورد. او خروس را متهم کرد که شبها سروصدا راه میاندازد و نمیگذارد انسانها راحت بخوابند.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: مارگزیده از ریسمان سیاهوسفید هم میترسد
خانهای را موش برداشته بود. گربهای متوجه موضوع شد، به آنجا رفت و تا میتوانست از آنها خورد. کشتار بیرحمانۀ گربه، موشها را به وحشت انداخت
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: معاملۀ پرضرر || خشم کورکورانه، مایۀ دردسر است
در مرغزاری اسبی و گرازی مشغول چرا بودند. گراز مدام آب را گلآلود و علفها را لگدمال میکرد.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: سزای خودخواهی || در وقت توانایی، به ضعیفان کمک کن
اسبی و الاغی با صاحب خود سفر میکردند. الاغ به اسب گفت: «اگر دلت میخواهد من زنده بمانم، کمی از بار مرا بردار.»
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: یاری به وقت سختی | در خوشیها به وقت ناخوشیها باش!
سربازی که به جنگ رفته بود، در تمام حوادث و سفرها از اسب خود جدا نمیشد و با جو بهخوبی از او پذیرایی میکرد؛
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: مار در آستین || مواظب باش به کی محبت میکنی!
مرغی که به تخمهای ماری برخورده بود، بهدقت روی آنها نشست تا با گرم نگهداشتن آنها، به تولد توله مارها کمک کند.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: مرگ خائن || حتی دشمن هم از افراد خائن متنفر است.
میهمانی، کموبیش دیروقت، به خانۀ شکارچیای رفت. شکارچی که در آن هنگام چیزی در خانه نداشت، کبک دستآموز خود را از قفس بیرون آورد
بخوانید