سگی در جلو خانهای روستایی خوابیده بود که گرگی او را غافلگیر کرد. چیزی نمانده بود گرگ یکلقمۀ چپش کند که سگ از او خواهش کرد لحظهای صبر کند.
بخوانیدTimeLine Layout
تیر, ۱۴۰۰
-
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: تنها به قاضی رفتن || یکطرفه قضاوت نکنید!
مردی قصد داشت یکی از دوستانش را به شام دعوت کند و از او حسابی پذیرایی کند. سگِ مرد نیز از سگ دیگری که میشناخت دعوت کرده بود تا باهم شام بخورند.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: نانِ تنبلی || خودمان دیگران را بدعادت میکنیم!
مردی یکی از دو سگش را برای شکار تربیت کرده بود؛ اما سگ دیگرش را در خانه نگه میداشت. روزی سگ شکاری همچنان که از سگ دیگر گله میکرد، به او گفت: «این عادلانه نیست
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: فرصتطلب || تلاش کن تا محتاج دیگران نباشی!
آهنگری سگی داشت که هنگام کارِ او میخوابید و هنگام خوردنِ او بیدار میشد.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: از پیش آگاه، از پیش مسلح است || از حالا به فکر عاقبت کار باش!
کشاورزی به دلیل هوای بد ناگزیر به ماندن در خانه شد. او که نمیتوانست برای یافتن غذا از خانه خارج شود، شروع به خوردن گوسفندانش کرد؛
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: هر دو صاحب مثل هم || چه علی خواجه، چه خواجه علی
پیرمردی ترسو الاغش را در مرغزاری میچراند که ناگهان صدای فریادهای دشمن را شنید. پیرمرد به الاغش گفت: «فرار کن تا ما را نگیرند.»
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: هرکسی را بهر کاری ساختند | هر کار نیاز به مهارت دارد
الاغی در مرغزاری میچرید که متوجه شد گرگی بهسوی او میدود. الاغ که راه فراری پیش روی خود نمیدید، وانمود به لنگیدن کرد.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: هر گِردی، گردو نیست || فریب ظاهر یکسان را نخورید!
سگی که شیفتۀ خوردن تخممرغ بود، یک روز صدف بزرگی را با تخممرغ اشتباه گرفت و در یکچشم به هم زدن آن را درسته بلعید.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: حد خود را بدان || استعدادهای ما یکسان نیست!
مردی سگی مالتی و پشمالو و یک الاغ داشت. مرد عادت کرده بود که با سگ خود بازی کند و هر بار که بیرون غذا میخورد چیزی هم با خود به خانه میآورد
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: خر در پوست شیر || تقلید نابجا، دردسرساز است
خری پوست شیری را به پشت خود انداخت. انسانها و جانوران او را بهجای شیر گرفتند و از ترس پا به فرار گذاشتند؛
بخوانید