مورچهای تمام تابستان توی کشتزارها اینسو و آنسو میدوید و برای زمستانش دانههای گندم و جو جمع میکرد. سوسک سرگینغلتانی که شاهد فعالیت مورچه بود
بخوانیدTimeLine Layout
تیر, ۱۴۰۰
-
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: از هر دست بدهی از همان دست میگیری!
مورچۀ تشنهای که برای خوردن آب به جویباری نزدیک شده بود، به داخل آب افتاد و آب او را با خود برد.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: چرا مورچه، دزد است؟ | رفتار در انسان نهادینه میشود
نخستین مورچه نیز چون آدمیزاد زندگی را آغاز کرد. او در آغاز کشاورزی بود که از کشت و کار خود رضایت نداشت و چشمش مدام دنبال دسترنج دیگران بود.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: پاداشِ بداندیشی | خیراندیش باش تا در نیکی شریک باشی
زنبوران عسل از انسانها که خود را مالک عسل آنها میدانستند، ناراحت بودند. آنان نزد زئوس رفتند و از او خواستند قدرتی در نیش آنها بگذارد
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: بود و نبود | بعضی آدمها بودن و نبودنشان فرقی ندارد
پشهای بر شاخ گاو نری نشست. او پس از مدتی طولانی تصمیم گرفت از جایی که نشسته بود به جای دیگری برود؛
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: حریف شیر || دست بالای دست بسیار است!
پشهای به شیری گفت: «من از تو نمیترسم. از تو کاری برنمیآید که از من برنیاید. اگر جز این است بگو.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: دلیل قانعکننده || از سرگذشت دیگران عبرت بگیر!
جیرجیرکی در میان شاخ و برگ درختی تناور جیرجیر میکرد و روباهی پایین درخت برای خوردن او نقشه میکشید.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: به هیچکس به دیدۀ حقارت نگاه نکن || حریف را دستکم نگیر!
خرگوشی از دست عقابی میگریخت و به جستجوی کمک به هر سو نگاه میکرد. بااینهمه، تنها موجودی که دید، سوسکی بیابانی بود.
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: فرومایگان || نخود هر آشی نشو و دخالت بیجا نکن!
مدتها بود که نبردی سخت بین نهنگها و دلفینها درگرفته بود. یک روز ماهیِ ریزی خود را به سطح آب رساند و سعی کرد آنها را باهم آشتی بدهد؛
بخوانید -
۳۱ تیر
قصههای ازوپ: به عمل کار برآید || اول خودت را درست کن بعد بقیه را
خرچنگی به پسرش میگفت که کج راه نرود و خود را به سنگهای خیس نمالد.
بخوانید