خری وحشی، خری اهلی را که آفتاب میگرفت و استراحت میکرد، دید و به خاطر شرایط مطلوب و غذای خوبی که از آن لذت میبرد، به او تبریک گفت.
بخوانیدTimeLine Layout
مرداد, ۱۴۰۰
-
۱ مرداد
قصههای ازوپ: خودستایی || از خودت تعریف و تمجید نکن!
روزی مردی نزد ازوپ رفت و نوشتههایی بیمحتوا را که همگی سرشار از تعریف و تمجید از خود بود، برای او خواند.
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: علت ناله || انسان عاقل، خطر واقعی را درک میکند
خوکی به گلهای گوسفند پیوست و با آنها مشغول چرا شد. یک روز چوپان دستهایش را روی گُرده او گذاشت، اما خوک شروع کرد به آه و ناله.
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: آشنایی بیشازحد، کاهش حرمت است.
آدمیان اولین بار که شتر را دیدند از جثۀ درشت او ترسیدند و پا به فرار گذاشتند؛ اما با گذشت زمان او را جانوری آرام دیدند و جرئت نزدیک شدن به او را یافتند.
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: ماهیگیری از آب گلآلود | نفع عدهای در عدم شفافیت است
ردی در آب رودخانهای ماهی میگرفت. او پسازآنکه تور خود را از اینسو تا آنسوی رود پخش کرد، سنگی را به ریسمانی بست.
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: ای سستعهد، تو را زن نامیدهاند! || تفاوت عشق و بیوفایی
سالها پیش، در شهر اِفِسوس زنی همسر خود را از دست داد. زن آنقدر شوهرش را دوست داشت که هیچچیز نمیتوانست او را از کنار تابوت همسرش دور کند.
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: چون غَرَض آمد، هنر پوشیده شد || قاضی باید عادل باشد
اشرافزادهای ثروتمند که قصد داشت نمایشی برپا کند، برای کسی که نمایش خوبی اجرا کند جایزهای تعیین کرد.
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: بزدلِ لافزن || شجاعت به مقاومت است، نه لاف و گزاف
دو سرباز به راهزنی برخوردند. یکی از سربازها از ترس گریخت؛ اما دیگری در کمال شجاعت ایستاد و از خود دفاع کرد. وقتی راهزن نابکار مغلوب شد، سرباز فراری برگشت
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: معمای وصیتنامه | مال و ثروت باید به دست اهلش بیفتد
مردی مُرد و سه دختر از خود باقی گذاشت. یکی از آن سه، چنان زیبا بود که با چشمان خود همه را اسیر خود میکرد. دیگری کشاورزی خانهدار و پشمریسی چیرهدست بود؛
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: کچل فیلسوف || دیگران را مسخره نکن!
روزی کچلی کلاهگیس بر سر، سوار اسب بود. ناگهان بادی وزید و کلاهگیس او را به زمین انداخت. در این هنگام کسانی که شاهد ماجرا بودند قاهقاه خندیدند.
بخوانید