یک روز بعدازظهر، ببری به بچه کانگورو گفت: «بیا قایمموشک بازی کنیم» بچه کانگورو با ناراحتی گفت: «اما تو همیشه مرا پیدا میکنی، من هیچوقت برنده نمیشوم.»
بخوانیدTimeLine Layout
مرداد, ۱۴۰۰
-
۲ مرداد
قصه کودکانه: داستان کوسه || اُسکار، کوسهها را شکست میدهد
در زیر اعماق دریا جایی هست که ماهیان در لابهلای صخرهها برای خود شهری بنا کردهاند. رییس این مجموعهی بزرگ، کوسهای سفیدرنگ و بزرگ به نام «دان لینو» است که در یک کشتی غرقشده زندگی میکند.
بخوانید -
۲ مرداد
قصه خیالی کودکان: علاءالدین و چراغ جادو
در روزگاران قدیم، در شهری به اسم «آگرابا» [عقربه] پسری زندگی میکرد که خیلی فقیر و بیچاره بود؛ اما این پسر، قلبی مهربان و چهرهای دوستداشتنی داشت. مردم کوچه و بازار او را علاءالدین صدا میکردند.
بخوانید -
۲ مرداد
داستان کودکانه: آقا کوچولوی نامرتب || بچهها باید تمیز و مرتب باشند
آقا کوچولوی نامرتب یکی از نامرتبترین آدمهای روی زمین بود. او ظاهری بسیار کثیف و نامرتب داشت. هر جا که میرفت، اثرانگشتان کثیفش را بر جای میگذاشت.
بخوانید -
۲ مرداد
داستان کودکانه: آقا کوچولوی بامزه در باغوحش
آقا کوچولوی بامزه در یک قوری زندگی میکرد. این قوری بزرگ، یک اتاقخواب، یک حمام، یک آشپزخانه و یک اتاق پذیرایی داشت. آنجا جای مناسبی برای آقا کوچولوی بامزه بود.
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: گلِ خزان ندیده || شاید تو از دیگران خوشبختتر باشی!
گل همیشهبهاری که کنار گلسرخی روییده بود به گل سرخ گفت: «تو چقدر دوستداشتنی هستی. تو چقدر در چشم آدمیان و خدایان عزیزی!
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: پیشگوی نادان | اگر بیلزنی، باغچۀ خودت را بیل بزن
پیشگویی در بازار نشسته بود و کسبوکار پررونقی داشت. ناگهان مردی از راه رسید و به او خبر داد که درِ خانهاش از لولا در آمده و داروندار او به غارت رفته است.
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: غرور خرکی || گاهی، احترام به تو به خاطر خودت نیست!!
خری که مجسمۀ یکی از خدایان را بارش کرده بودند، با خرکچی خود داخل شهر شدند. هنگام عبور خر از درون شهر، مردم با دیدن مجسمه به حالت احترام میایستادند؛
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: کوزه و کلاغ || احتیاج، مادر اختراع است!
کلاغی تشنه کوزهای آب یافت؛ اما آب کوزه آنقدر کم بود که نوک کلاغ به آن نمیرسید. کلاغ که از شدت تشنگی روبهمرگ بود به فکر چاره افتاد
بخوانید -
۱ مرداد
قصههای ازوپ: بهای سنگین || هرکس برای کارهایش بهایی پرداخت می کند
خری وحشی، خری اهلی را که آفتاب میگرفت و استراحت میکرد، دید و به خاطر شرایط مطلوب و غذای خوبی که از آن لذت میبرد، به او تبریک گفت.
بخوانید