خالهی من خیلی خوبه بهش میگم خاله پری گلهای زرد و صورتی داره به روی روسری خواهرِ مادر منه دوسِش دارم خیلی زیاد دنیا واسم بهشت میشه وقتی به خونه مون میآد
بخوانیدTimeLine Layout
آذر, ۱۴۰۰
-
۳ آذر
کتاب شعر کودکانه: حسنک و دختر شاه پریان
یکی بود یکی نبود یک روزی تنگ غروب حسنک نشسته بود روی الاغ چشمهای او شده بود رنگ غروب حسنک کجا میرفت؟ به ده بالا میرفت
بخوانید -
۳ آذر
شعر کودکانه: گل پریِ شجاع || روزی که دیوها خورشید را دزدیدند
تو سرزمین گلها یه جایی اون دور دورا پای یه کوه بلند شبیه یک کلهقند یه شهر بندری بود که توش پر از پری بود یه شهر مثل گُلِستون زندگی میکرد تو اون پریِ کوچک ما با مامان و با بابا
بخوانید -
۳ آذر
شعر کودکانه: گل پری || تامبلینا، دختر بندانگشتی
تو دورترین شهر زمین، یه سرزمین، یه جای سبز و پردرخت، یک زن خوب و مهربون تنهایی زندگی میکرد، نه همسری، نه بچهای، هیچکسو تو دنیا نداشت شب که میشد، ماه میاومد تو آسمون، تنهایی سر رو بالش خودش میذاشت.
بخوانید -
۳ آذر
شعر کودکانه: ببین خدا چه ها داد || رازهای آفرینش خداوند در جهان جانوران
خدای این جهان داد به اسب و گاوِ كوشا بجای کفش و پنجه سُمی قشنگ و زیبا سمش بهجای کفش است ببین که بچه آهو بدون رنج و مشكل قدم زند به هر سو
بخوانید -
۲ آذر
شعر کودکانه مذهبی: با یک بالُن پریدیم، هفتتا بهشتُ دیدیم
آهای آهای بچهها سلام من بر شما با نام پروردگار شروع میشه شعر ما تو دلهامون بهاره میریم سفر دوباره یک سفر معنوی که خیلی فایده داره
بخوانید -
۱ آذر
قصه کودکانه: عبدالله و بز کوهی || به یکدیگر کمک کنیم.
یکی بود یکی نبود. در یکی از روستاهای کشور افغانستان، سه برادر باهم زندگی میکردند. عبدالله برادر بزرگتر، ده سال داشت، عبدالکریم ششساله بود. نام برادر کوچک عبدالغفور بود و پنج سال بیشتر نداشت. پدر و مادر این سه برادر در اثر جنگ، پیش خدا رفته بودند.
بخوانید
آبان, ۱۴۰۰
-
۳۰ آبان
داستان آموزنده: سرزمین هفت قلعه || تواناییهای خود را بشناسیم
روزی از روزها خدای بزرگ و مهربان تصمیم گرفت در کنار سرزمینهای زیبا یک سرزمین زیبای دیگر خلق کند، سرزمینی که سرشار از عشق و محبت، مهر و زیبایی، شهامت و شجاعت، عقل و دانش، تعهد و تعادل باشد. در این سرزمین زیبا همهچیز در تعادل بود؛ نام این سرزمین، «هفت قلعه» بود.
بخوانید -
۳۰ آبان
قصه کودکانه: خرگوش بازیگوش || در تابستان به فکر زمستان باش!
آفتاب که به جنگل تابید، برفها نرم شدند. خرگوش بازیگوش، از خواب زمستانی بیدار شد. زمستان تمام شده بود. بهار آمده بود. خرگوش بازیگوش از لانهاش بیرون آمد. گرمای خورشید را که حس کرد، با شادی فریاد زد: «دوباره بهار... دوباره بهار... من فکر میکردم، دیگر بهار برنمیگردد.»
بخوانید -
۳۰ آبان
از قرآن برام بگو: آشنایی کودکان با قرآن
قرآن کتاب آسمانی ما مسلمانان است و خواندن آن بهترین عبادت است. قرآن ۱۱۴ سوره دارد که هر سوره با بسمالله الرحمن الرحیم شروع میشود؛
بخوانید