بلقیس، فرمانروا و ملکهی کشور آباد و سرزمین پهناور یمن بود که در زمان حضرت سلیمان (علیهالسلام) زندگی میکرد و لشکریان نیرومند و فراوانی داشت.
بخوانیدMasonry Layout
قصه کودکانه: بز زنگوله پا / گرگ بدجنس، شنگول و منگول و حبه انگور
روزی بود، روزگاری بود. در یک جنگل قشنگ با درختهای بلند، روی زمین خدا، زیر درخت چنار کلبهای بود خیلی قشنگ. توی آن کلبه، بزک قصهی ما با سه بزغالهی قشنگ زندگی میکرد.
بخوانیدقصه کودکانه روسی: بز نادان / عاقبت دروغ و زورگویی/ از مجموعه داستانهای ملی روسیه
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. در روستای پشت جنگل سبز، پیرمرد و پیرزنی با نوهی کوچکشان زندگی میکردند. آنها نَه گاو داشتند، نَه گوسفند و نه مرغ و خروس؛
بخوانیدداستان کودکانه: شکفتن در عطش و آتش / زندگینامه حضرت زینب سلامالله علیها برای کودکان
صدای گریه و بیتابی طفل در فضای خانه پیچیده بود. فاطمه (سلامالله علیها) سراسیمه از ایوان بهطرف گهواره رفت. یک دنیا لطف و مهربانی بر سیمای نورانیاش موج میزد.
بخوانیدداستان کودکانه: عروسی آدم برفی و بخاری / داستان عشق سوزان
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. زمستان بود و برف همهجا را سفید کرده بود. امیر کوچولو و علی کوچولو که همیشه عاشق برف بودند، حتی یک لحظه را هم از دست نمیدادند
بخوانیدافسانه هندی: مجازات رباخوار / سرانجام حرص و طمع
در دهکدهای، دهقانی میزیست. او از پدرش قطعهی کوچکی زمین و گاومیش آهنی به ارث برده بود؛ اما هنوز وی دورهی سوگواری پدرش را برگزار نکرده بود که رباخوار نزد او آمد و گفت: - پدر تو به من صد روپیه * بدهی داشت.
بخوانیدمجموعه شعر کودکانه: خاله سوسکه و وروجک / سرودهی: شکوه قاسمنیا
خوابیده خاله سوسکه، تو رختخواب، پا دیوار یککمی حال نداره چونکه شده بچهدار.
بخوانیدمجموعه شعر کودکانه جنگ: گل، آینه، قرآن / مجموعه شعر جنگ برای کودکان
مجموعه شعر کودکانه از: جعفر ابراهیمی، مصطفی رحمان دوست، افسانه شعبان نژاد، افشین علا، محمدکاظم مزینانی، وحید نیکخواه آزاد
بخوانیدقصه مصور کودکانه: پنج برادر چینی / اتحاد و همدلی، راز موفقیت است
روزی روزگاری، در کشور چین، پنج برادر زندگی میکردند که خیلیخیلی به هم شبیه بودند، بهطوریکه هیچکس نمیتوانست بین آنها تفاوت بگذارد.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: خرگوش خوشرو و سنجاب اخمو / بچه باید خوشرو باشه
خانم خرگوشه و آقا خرگوشه از داشتن پسر مهربان و خوشرویشان خیلی خوشحال و راضی بودند. برعکس، آقا سنجابه و خانم سنجابه خیلی از دست پسر اخمویشان ناراحت بودند.
بخوانید