یک روز روباه، دوستش لکلک را برای ناهار به خانهاش دعوت کرد. مهمانی کوچولویی بود و روباه فقط یک آش ساده درست کرده بود. آن را در بشقاب ریخت و سر میز آورد.
بخوانیدMasonry Layout
داستان آموزنده کودکانه: جیرجیرک و مورچه / در روزهای خوشی باید به فکر آینده باشیم
جیرجیرک و مورچهای باهم همسایه بودند. جیرجیرک تمام تابستان را آواز خوانده بود و آذوقهای برای زمستان جمعآوری نکرده بود ... پائیز فرارسید ...
بخوانیدکتاب داستان کودکانه قدیمی: میکی و ورزشهای زمستانی
تعطیلات سال نو بود. میکی و مینی تصمیم گرفتند که روی یخ سرسره بازی کنند. یک روز صبح زود آن دو سوار سورتمه شدند و بهطرف جنگل به راه افتادند. وقتی نزدیک یک رودخانهی یخبسته رسیدند. میکی با شادی تمام به مینی پیشنهاد کرد که از سورتمه پیاده شود.
بخوانیدکتاب داستان آموزنده قدیمی: کره خر لجباز / تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد گاو خر
آن روز که سعید با پدر و مادر و خواهر کوچکش به «افجه» وارد شدند دختر و پسری را دیدند که هر یک بر کرهخری سوار بودند و از صحرا به ده برمیگشتند. پسرک دست راستش را بلند کرده و خندان بود و خرش را هی میکرد که بدود. خواهرش نیز میخندید و بسیار خوشحال بودند و سگشان پیشاپیش آنها میدوید. او هم خوشحال بود.
بخوانیدمجموعه شعر کودکانه: علی کوچولو کلاغ شد / سروده اسدالله شعبانی
وقتی که سفره وا شد ظرفا پر از غذا شد، علی کوچولو دوید و رفت به کوچه چی بخره؟ -آلوچه آلوچه رسیده کی خورده و کی دیده؟
بخوانیدزندگینامه چهارده معصوم برای کودکان: امام محمدباقر (ع) / معصوم هفتم
امام باقر (ع) در روز جمعه اول ماه رجب سال ۵۷ هجری در شهر مدینه و در خانه جد بزرگوارش امام حسین (ع) چشم به جهان گشود. پدر گرامیاش امام سجاد (ع) از همان ابتدای تولد، طبق سنت جدش پیامبر اعظم (ص) در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و نام محمد را که از قبل توسط رسول خدا (ص) تعیین شده بود بر او نهاد.
بخوانیدقصه صوتی قدیمی: لباس جدید پادشاه / با صدای: مژگان عظیمی
قصه صوتی قدیمی لباس جدید پادشاه با صدای خانم مژگان عظیمی
بخوانیدقصه صوتی قدیمی: لورل و هاردی در شکارچی بزرگ
قصه صوتی قدیمی لورل و هاردی در: شکارچی بزرگ ـ صداپیشه لورل: اصغر افضلی ـ صداپیشه هاردی: عزت الله مقبلی ـ برگرفته شده از نوار کاست لورل و هاردی در شکارچی بزرگ ـ مجموعه قصه های کودکانه بهنوش
بخوانیدداستان کودکانه: گنجشک کوچولو و درخت اقاقیا / دروغگو رسوا می شود
اطراف یک درخت اقاقیا پر شده بود از بوتههای گل نیلوفر. نیلوفرها از ساقه و شاخههای درخت اقاقیا بالا رفته بودند و لابهلای شاخههای آن را با گلهای رنگارنگ خود پر کرده بودند. درخت اقاقیا خوشحال بود که گلهای صورتی و بنفش و سفید، زیباییاش را صدچندان کرده است.
بخوانیدداستان کودکانه: کمک ادیسون به مادرش / آفرین به بچه های باهوش
همانطور که میدانید ادیسون مخترع برق است. این داستان مربوط به زمان کودکی او و هوش فراوان وی است. یک روز ادیسون کوچولو درحالیکه فقط هفت سال داشت پس از خوردن نهارش به زیرزمین انبار خانه که محل همیشگی او بود و علاقهی خاصی به آنجا داشت رفت تا با وسایلش، سر خود را گرم کند و آزمایشهایش را انجام بدهد.
بخوانید