کوما کوآلا و کانی کانگورو، مانی مورچهخوار، خانم شترمرغ و آقای والابی دورهم جمع شده بودن! اونا میخواستن یکچیزی رو جشن بگیرن!
بخوانیدMasonry Layout
قصه کودکانه: شکرگزاری!
اول صبح که نور خورشید از پنجره به داخل میتابه، من بیدار میشم و با خوشحالی میگم: دنیای زیبا، من تو رو خیلی دوست دارم!
بخوانیدداستان کارتونی: رز آبی
روزی روزگاری در سرزمین زیبایی در چین، امپراتوری زندگی میکرد که اگرچه پیر بود، ولی مرد خوب و مهربانی بود و مردم سرزمینش دوستش داشتند. امپراتور از حکومتش راضی بود؛ اما تنها چیزی که اوقاتش را تلخ میکرد...
بخوانیدداستان کارتونی رقص پریان
در زمانهای قدیم در قلمرو کورنوال، روی تپ ای به نام «گامپ» موجودات جادویی زندگی میکردند. پیرمردها و پیرزنها قصه میگفتند که چطور در شبهای مهتابی، پریها در جشن خودشون میرقصیدند...
بخوانیدهفته سیزدهم بارداری: وضعیت مادر و جنین در هفته سیزدهم بارداری
از هفته سیزدهم بارداری به بعد دیگر حالت تهوعهای شما بسیار کمتر شده و شکم شما هم شکل حاملگی به خود میگیرد بهطوریکه هرکسی از این به بعد شما را ببیند متوجه باردار بودنتان میشود و شباهت بیشتری به خانمهای حامله پیدا میکنید.
بخوانیدهفته دوازدهم بارداری: وضعیت مادر و جنین در هفته دوازدهم بارداری
اکنونکه وارد هفته دوازدهم شدهاید یعنی سه ماه اول بارداری را با موفقیت و سلامت پشت سر گذاشتهاید و یکسوم راه را رفتهاید. حالا دیگر همه درد و حالت تهوع و نوسانات اخلاقی که در مورد آنها نگران بودید و از آنها میترسیدید رفع شده
بخوانیدهفته یازدهم بارداری: وضعیت مادر و جنین در هفته یازدهم بارداری
در یازدهمین هفته بارداری حرکات و حالتهای جنین آنقدر محسوس خواهد شد که حتی سکسکه کردن او را هم متوجه میشوید. در این هفته پرده دیافراگم او هم شکل گرفته و به همین دلیل است که گاهی سکسکههای او را متوجه میشوید.
بخوانیدداستان کودکانه سلطان شکلات ها
روزی پسر بسیار پرخور و بیادبی در شهری دورافتاده زندگی میکرد. اون فقط برای یک وعده صبحانه مقدار بسیار زیادی شیرینی و شکلات از همه طعمها میخورد.
بخوانیدداستان کودکانه عنکبوت رقصان / معلولیت پایان راه نیست
این داستان «لَنس» رقصان است. عنکبوتی که عاشق رقصیدن بود!! داستان از خیلی وقت پیش شروع شد. وقتیکه لنس برای اولین بار یک رادیو خریده بود.
بخوانیدداستان کودکانه مورچهها
این داستان یک دسته مورچهی خیلی بامزه است که همشون شلوارکهای قرمز روشن پوشیده بودن!! داستان از اونجا شروع میشه که یک روز سرد زمستانی، همهی مورچهها برای بازی به پارک رفته بودن!
بخوانید