مارتین و ژان در خانه تنها بودند. مامان هم به شهر رفته بود. آن دو تصمیم می گیرند خانه را مرتب کنند تا وقتی مادر آمد حسابی خوشحال شود. بعد یادشان آمد که امروز روز مادر است. برای همین، هدیهای هم برای مامان آماده کردند.
بخوانیدMasonry Layout
قصه «گل خندان» قصه و مثل درباره راستی و رستگاری
قصه «گل خندان» قصه و مثل درباره راستی و رستگاری و دادن طلب مردم
بخوانیدقصه «نخودی» قصه و مثل درباره زرنگی، ذکاوت و باهوشی
قصه «نخودی» قصه و مثل درباره زرنگی، ذکاوت و باهوشی
بخوانیدقصه «دوستی مرد رنگرز و مرد سلمانی» قصه و مثل درباره دورویی و تزویر و نفاق
قصه «دوستی مرد رنگرز و مرد سلمانی» قصه و مثل درباره دورویی و تزویر و نفاق
بخوانیدقصه «مکتب دار» و قصه «بز زنگوله پا» قصهها و مثلها درباره دروغگویی
قصهها و مثلها درباره دروغگویی
بخوانیدقصه « راه و بیراه » قصهها و مثلها درباره عاقبت حسادت ورزی و حسودی کردن
قصه « راه و بیراه » قصهها و مثلها درباره عاقبت حسادت ورزی و حسودی کردن
بخوانیدقصه «روباه حیلهگر و گرگ طمعکار» + قصه «بزی»قصه و مثل درباره عاقبت حرص و طمع
قصه «روباه حیلهگر و گرگ طمعکار» + قصه «بزی» درباره عاقبت حرص و طمع
بخوانیدقصه «چغندر تا پیاز، شکر خدا» قصه و مثل درباره جود و بخشش و هدیه دادن
قصه «چغندر تا پیاز، شکر خدا» قصهها و مثلها درباره جود و بخشش
بخوانیدقصه «روباه پیر» و قصه «پسر تاجر» قصهها و مثلها درباره توبه کردن
قصه «روباه پیر» و قصه «پسر تاجر» قصهها و مثلها درباره توبه کردن
بخوانیدقصه «لجباز» قصهها و مثلها درباره تنبلی کردن
قصه «لجباز» قصهها و مثلها درباره تنبلی کردن
بخوانید