بعد از کلی زدوخورد همهچیز تمام شد، با دست و پایی زخمی و بدنی پر از کبودی پدرش وارد خانه شد.
بخوانیدMasonry Layout
قصه صوتی گنجشک تنها / با صدای مریم نشیا
گنجشک کوچولو به گنجشک ها سلام کرد ولی کسی جوابش را نداد.
بخوانیدقصه آموزندهی دانش ناتمام / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک روز یکی از دانشمندان درس حکمت میگفت و درباره عدالت سخنرانی میکرد
بخوانیدقصه آموزندهی انوشیروان و باغبان / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک روز خسرو انوشیروان به تماشای صحرا میرفت و از باغستانی که بر سر راه بود دیدن کرد.
بخوانیدقصه آموزندهی دوستان نااهل / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود، یک پیرمرد دهقان بود که زحمت فراوان کشیده بود و سرد و گرم روزگار بسیار چشیده بود و حاصل عمر او مزرعهای بود پر محصول
بخوانیدقصه آموزندهی پند خرگوش / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک مرد شتربان شتری بارکش داشت و هرروز بارهای مردم را بار شتر میکرد و به منزل میرسانید و مزدش را میگرفت.
بخوانیدقصه آموزندهی رسم راسویی / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک زاغ بود که در صحرایی منزل داشت و در آنجا یک درخت بزرگی بود که روی تپهای قرار داشت و زاغ در آن لانه گذاشته بود.
بخوانیدقصه آموزندهی حاضرجوابی بزرگمهر / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک روز صبح زود بزرگمهر، وزیر دانشمند خسرو انوشیروان به بارگاه خسرو رفت و کار مهمی در پیش بود.
بخوانیدقصه آموزندهی سه دزد حریص / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. سه نفر دزد بودند که باهم شریک شده بودند و در دزدیدن مال مردم باهم کمک میکردند و باهم میخوردند.
بخوانیدقصه آموزندهی الاغ سواددار / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود. یک روز در زمان خسرو انوشیروان میان گروهی از مردم گفتگویی پیدا شد و باهم زدوخورد کردند.
بخوانید