من اموال مربوط به امام زمان علیه السلام را بر خلاف همه به شیوه خاصّی به محمّد بن عثمان، نائب دوم امام علیه السلام تحویل میدادم
بخوانیدMasonry Layout
داستانهای امام زمان (عج): لوح قبر!
روزی به خدمت ابوجعفر محمّد بن عثمان، نائب دوم امام زمان علیه السلام رفتم. دیدم لوحی را در مقابل خود نهاده و در آن نقاشی میکند
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): سرمه متبرّک!
در مسجد زبیده شهر سامرا با جوانی ملاقات کردم، او میگفت: من از فرزندان موسی بن عیسی [عباسی هستم،
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): کیسهای که در دجله انداختند!
سالی که ده قطعه شمش نزد حسین بن روح برده بودم گروهی از اهالی قم مرا به زنی که به دنبال وکیل حضرت علیه السلام میگشت، معرفی نمودند.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): طلایی که گمشده بود؛ به ما رسید!
شخصی به نام «جاوشیر» ده شمش طلا در شهر بخارا به من تحویل داده و گفت: آنها را به بغداد ببر و به حسین بن روح تحویل بده.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): طلای مفقود!
من اهل بلخ هستم، وُجوهی را به عنوان سهم امام علیه السلام جمعآوری نمودم که نیمی از آنها طلا و نیمی دیگر نقره بود.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): نیازی به مال او ندارم!
بزّازی در قم زندگی میکرد، او مرد مؤمنی بود ولی شریکی داشت که مرجئی مذهب بود
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): میخواهی هدایت شوی!
مردی مبلغی را برای تحویل به ناحیه مقدّسه بُرد، او بدین وسیله میخواست علامت و معجزهای که نشانگر امامت حضرت علیه السلام است مشاهده کند.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): سلام و عنایت مولا!
در مصر ملکی داشتم میخواستم اسناد قانونیاش را تهیه و تنظیم نمایم
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): چرا من؟
روزی محمّد بن عثمان، دوّمین نائب امام علیه السلام مرا به نزد خود فرا خواند، وی چند تکه پارچهای که نوشته شده بوده ...
بخوانید