چند روستایی برای شکار به بیشه میروند و یکی از آنها به زمین میافتد. به نظر نمیرسید که نفس میکشد.
بخوانیدMasonry Layout
تصور غلط / یک داستان انگیزشی
یک مغازهدار بخشی از حرفهای یکی از فروشندگانش را خطاب به یک مشتری شنید که میگفت: نه خانم!
بخوانیدعیبجویی / یک داستان انگیزشی
عیبجویی یک داستان انگیزشی بدترین خطایی که مرتکب شدهایم، توجه به خطای دیگران است. …
بخوانیدآرزوهایی که برآورده میشود / یک داستان انگیزشی
سه دوست صمیمی سفری دریایی را آغاز کردند. در میانه راه گرفتار توفانی شدید شدند و کشتیشان در هم شکست.
بخوانیداعتماد / یک داستان انگیزشی
داستانی که در ادامه میآید، داستان مدیر جوانی است که به علت تعدیل نیرو در یک شرکت، کار خود را از دست میدهد و هنگامیکه مدیر جوان از قائممقام شرکت سؤال میکند که «چرا من؟»
بخوانیدنامهای به خدا / یک داستان انگیزشی
یک روز کارمند اداره پست به نامههایی که آدرسی نامعلوم داشتند، رسیدگی میکرد. متوجه نامهای شد که روی آن با خطی لرزان نوشته شده بود: «نامهای به خدا»
بخوانیدفرشتهای در پارک / یک داستان انگیزشی
دخترکی پابرهنه و کثیف روی سکویی در پارک نشسته بود و آدمهایی را که ازآنجا میگذشتند نگاه میکرد.
بخوانیداندرزها / مجموعه جملات انگیزشی
به کودکانمان نیاموزیم، بلکه از آنها بیاموزیم.
بخوانیدسگ نابغه / یک داستان انگیزشی
قصاب با دیدن سگی که به مغازهاش نزدیک میشد، حرکتی کرد که دورش کند. اما کاغذی را در دهان سگ دید.
بخوانیدسرنوشت مشترک / یک داستان انگیزشی
موشی از شکاف دیوار، کشاورز و همسرش را دید که بستهای را باز میکردند. «یعنی چه، غذایی داخلش بود؟»
بخوانید