Masonry Layout

قصه‌های شیخ عطار: کودک ماهیگیر و سلطان محمود

قصه‌های شیخ عطار: کودک ماهیگیر و سلطان محمود

روزی بود، روزگاری بود. یک کودک سیاه‌پوست فقیر بود که چند برادر و خواهر کوچک‌تر داشت. پدرش از دنیا رفته بود و مادرش جز خانه‌داری کاری نداشت و این کودک که بزرگ‌تر از همۀ بچه‌ها بود روزها می‌رفت کنار دریا ماهی می‌گرفت

بخوانید

قصه‌های شیخ عطار: جنس کمیاب و گران || سلطان محمود و خارکن

قصه‌های شیخ عطار: جنس کمیاب و گران || سلطان محمود و خارکن

روزی بود، روزگاری بود. یک روز سلطان محمود غزنوی با امیران لشکر خود به‌قصد شکار به صحرا رفت. در کنار تپه‌ای سرسبز و پردرخت که دیدن آن از دور آسان بود، قرارگاهی ترتیب دادند و چادر سلطان را بر سر پا کردند. خدمتکاران به تهیه ناهار مشغول شدند و لشکریان به دیدبانی راه‌ها گماشته شدند

بخوانید

قصه‌های قرآن: داستان حضرت عیسی || مردی از نسل آدم (ع)

قصه-قرآنی-داستان-حضرت-عیسی

روزگار بنی‌اسرائیل -که بر دین موسی بودند و دوره عظمت داود و سلیمان بر آن‌ها گذشته بود- دوباره نا به سامان شد. یکی از بندگان خوب و باایمان خدا که نامش عمران بود و خادم بیت‌المقدس بود دراین‌باره خیلی فکر می‌کرد و آرزو می‌کرد که خدا فرزندی به او بدهد

بخوانید

قصه‌های قرآن: داستان اصحاب کهف || طولانی‌ترین خواب جهان

قصه‌های قرآن: داستان اصحاب کهف || طولانی‌ترین خواب جهان

اصحاب کهف چند تن از مردم خوب و نیکوکار بودند که در زمان دقیانوس زندگی می‌کردند. دقیانوس پادشاهی نیرومند بود که مانند فرعون و نمرود و شداد به خدای یگانه عقیده نداشت و با بت‌پرستان همفکری می‌کرد و کم‌کم جاہ و جلال و دستگاه بزرگی پیدا کرد و مغرور شد و ادعا کرد که: «خدای روی زمین منم.»

بخوانید