Masonry Layout

قصه‌های لافونتِن: داستان خروس، گربه و بچه موش || درس دشمن شناسی

قصه-های-لافونتن-داستان-خروس،-گربه-و-بچه-موش

داستان آموزنده: بچه موشی که تازه از لانه بیرون آمده بود و دوروبر لانۀ خود گردش کرده بود هراسان به خانه برگشت و شتاب‌زده برای مادر خود تعریف کرده گفت: ای مادر در گردش خود دو حیوان عجیب دیدم که هریک شکل غریبی داشت.

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان روباه، میمون و دَدان دیگر || شرط مسئولیت

قصه-های-لافونتن-داستان-روباه،-میمون-و-دَدان-دیگر

داستان آموزنده: شیری که پادشاه جنگل بود بیمار شد و پس از چندی درگذشت. ددان و حیوانات وحشی جنگل از مردن او غصه خوردند و چون بدون شاه نمی‌توانستند جنگل را اداره کنند به فکر افتادند که برای خود شاهی برگزینند؛

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان شکارچی و کبوتر || پاداش کمک به دیگران

قصه-های-لافونتن-داستان-شکارچی-و-کبوتر

داستان آموزنده: کبوتری کنار جوی آبی نشست و به آب نوشیدن پرداخت. ناگهان دید مورچه‌ای در آب افتاده و هر چه می‌کوشد نمی‌تواند خود را از غرق شدن نجات بدهد. کبوتر به‌شتاب برگ درختی را کنار مورچه به آب انداخت

بخوانید

قصه‌های لافونتِن: داستان مار  و سوهان || به خودت آسیب نزن!

قصه-های-لافونتن-داستان-مار--و-سوهان

داستان آموزنده: ساعت‌سازی دکانی داشت و در آن دکان ماری در سوراخی لانه‌ای برای خود درست کرده بود. یک‌شب که ساعت‌سازی بسته بود مار که گرسنه بود و نتوانسته بود غذایی به دست آورد از سوراخ خود بیرون آمد

بخوانید