Masonry Layout

داستان کودکانه: سفیدبرفی و هفت کوتوله || پایان راه ملکه بدجنس

کتاب-قصه-کودکانه-سفیدبرفی-و-هفت-کوتوله

قصه کودکانه: در روزگار قدیم، دختر جوان و زیبایی به نام سفیدبرفی که تنها فرزند پادشاه سرزمینی دور بود با نامادری ظالم خود، ملکه، زندگی می‌کرد. هرچه سفیدبرفی بزرگ‌تر می‌شد، ملکه نسبت به زیبایی او حسادت بیشتری احساس می‌کرد.

بخوانید

شعر کودکانه: این باغ‌وحش کوچک چه زیباست || آشنایی با نام حیوانات

کتاب-داستان-کودکانه-این-باغ-وحش-کوچک-چه-زیباست

شعرهای این کتاب را «ولادیمیر مایاکوفسکی» سروده است. او شاعر بزرگی بود که در حدود صدسال پیش، یعنی به سال ۱۸۹۴ میلادی (۱۲۷۳ خورشیدی) در «باگدادی» که یکی از شهرهای «گرجستان» است به دنیا آمد و نزدیک به سی‌وهفت سال زندگی کرد.

بخوانید

داستان کودکانه: مردی که می‌خواست تا ابد زنده بماند | فرار از مرگ

کتاب-داستان-کودکانه-مردی-که-می-خواست--تاابد--زنده-بماند

داستان کودک: روزی بود و روزگاری. مردی بود که می‌خواست تا ابد زنده بماند. اسمش بودکین بود. او در دهکدۀ کوچکی می‌زیست که بر کنارۀ رودی در دره‌ای رام و آرام بود که تپه‌هایی سبز و نرم، دورتادورش را گرفته بود.

بخوانید

داستان کودکانه: گوژپشت نُتردام || داستانی پرماجرا از ویکتور هوگو

داستان کودکانه: گوژپشت نُتردام || داستانی پرماجرا از ویکتور هوگو 1

داستان کودک: در انتهای برج بلند کلیسای «نُتردام»، کوازیمودو (مسئول به صدا درآوردن زنگ کلیسا) ایستاده بود و از بالا به خانه‌ها و کوچه‌های شهر پاریس نگاه می‌کرد. «کوازیمودو» انسان مهربان و خوش‌قلب و درعین‌حال مرد جوانی بود

بخوانید

داستان کودکانه: باب و اژدها || شیطنت مترسک

کتاب-داستان-کودکانه-باب-و-اژدها

قصه کودکانه: باب بستۀ عایق را داخل بیل ماک گذاشت. بعد رو به ماک و بقیه ماشین‌ها گفت: «خب بچه‌ها! عجله کنید! باید به خانه خانم پوتس برویم!» ماک پرسید: «برای چه؟» وِندی گفت: «برای اینکه اتاق زیرشیروانی او را عایق کنیم...

بخوانید