داستان کودک: خرسِ سفیدِ کوچولو خیلی تنها بود. وقتی کنار اقیانوس سرد و آبی مینشست و آن را تماشا میکرد به خود میگفت ایکاش دوستی داشتم که میتوانستم با او بازی کنم.
بخوانیدMasonry Layout
داستان کودکانه: خانهای به بزرگیِ یک سیب || لگو در جستجوی خانه
داستان کودکانه: هرچه ابرها بیشتر در آسمان جابهجا میشدند، لگو بیشتر میترسید. لگو، کرم کوچکی بود که روی یک برگ زندگی میکرد. اگر هوا روشن و آفتابی بود، برگ جای بدی برای زندگی کردن او نبود، حتی گاهی میتوانست غذای خوشمزهای هم برای او باشد؛
بخوانیدداستان کودکانه: جوجهتیغی کوچک || به دنبال دوستی
داستان کودک: صبح یکی از روزهای بهار، جوجهتیغی کوچک که در خواب خوشی فرورفته بود، از آواز گنجشکها و سروصدایی که از شادمانی حیوانات جنگل به گوش میرسید، از خواب بیدار شد.
بخوانیدقصه کودکانه: گربۀ پوتین پوش || روایت دیگری از قصه گربۀ چکمهپوش
داستان کودک: در روزگاران قدیم آسیابان پیر و فقیری بود که سه پسر داشت، او با پسرانش در یک روستای کوچک زندگی میکرد. آسیابان از مال دنیا چیزی نداشت بهجز یک آسیاب، یک الاغ و یک گربه.
بخوانیدداستان کودکانه: غازی که تخم طلا میگذاشت || افسانهای از ازوپ
داستان آموزنده: روزی بود، روزگاری بود. در دهکدهای، در کنار دریا، زن و شوهر پیری زندگی میکردند. آنها مثل بیشتر دهقانانِ روزگار، فقیر و بینوا بودند. رنج و درد سالیان دراز از چهره غمگین و چروکیده آنها پیدا بود.
بخوانیدداستان کودکانه: درۀ مهآلود || در جستجوی حقیقت
داستان کودک: در کوهستانهای بلند، درۀ مهآلودی بود. ساکنان این دره از دیدن خورشید طلاییرنگ بیبهره بودند. چون مه، سراسر دره را میپوشاند و مانع از پرتوافکنی خورشید میشد.
بخوانیدقصه کودکانه: بوسههایی برای بابا || بچه خرس بداخلاق
قصه کودک: بچه خرس، بداخلاقی میکرد. او نمیخواست بخوابد. او نمیخواست حمام کند و نمیخواست به مامان و بابا بوسِ شببهخیر بدهد.
بخوانیدداستان کودکانه: بِنی نمیتواند بخوابد || غلبه بر ترس
داستان کودک: یک شب بنی نمیتوانست بخوابد. چون نگران بود. او میترسید که زیر خانهشان یک کوه آتشفشان وجود داشته باشد. او میترسید که یک مار کبرا در گاراژ وجود داشته باشد.
بخوانیدداستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس
آن روز قرار بود کلاس ما به گردش علمی برود. یک گردش علمی همراه با خانم فریزل که ... همیشه برای ما تجربهای جالب است. قرار بود به کنار دریا برویم. خانم فریزل از ما خواسته بود در گروههای دونفری باهم کار کنیم
بخوانیدمجموعه شعر کودکان: آشنایی با حیوانات و میوهها به زبان شعر
مجموعه شعر کودکانه: آشنایی با حیوانات و میوهها به زبان شعر - پرندهای سفیدم مثل خودم ندیدم با گردن درازم خیلی قشنگ و نازم
بخوانید