روباه و میمونی، همچنان که باهم به سفر میرفتند، از اصل و نسب و دودمان دورودراز خود، حرف میزدند. میمون در میانۀ راه ایستاد، به محلی در کنار جاده خیره شد
بخوانیدMasonry Layout
قصه آموزنده ازوپ: دوست یا دشمن؟ || از هرکسی کمک نخواهید
روباهی هنگام بالا رفتن از پرچین باغی سُر خورد. برای آنکه به زمین نیفتد، به بوتۀ روندۀ نسترنی چنگ زد.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: دست و زبان || گفتار و کردار باید یکی باشد
روباهی که از دست شکارچیان میگریخت، از هیزمشکنی خواست تا او را پنهان کند. هیزمشکن به روباه گفت تا در کلبۀ او مخفی شود.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: انگور ترش || بهانه تراشی پس از شکست
درخت انگوری به درخت دیگری تکیه داد و از آن بالا رفت. روباه گرسنهای خوشههای انگور را دید که از درخت آویخته بود
بخوانیدقصهآموزنده ازوپ: شکیبایی || زمان حلّال مشکلات است
روباهی گرسنه، نان و گوشت چوپانی را در شکاف درخت بلوطی یافت. او که از شدت گرسنگی نیمهجان شده بود، به درون شکاف خزید
بخوانیدقصههای مُلستان: مکتب پالاندوز || ابتکار عمل در ترویج علم و دانش
روزهایی بود که هنوز آدم سواددار کم بود. بیشتر مردم در خانه یا مکتبخانه، خواندن قرآن و دعا و بعضی کتابهای مذهبی را یاد میگرفتند. ولی نوشتن را یاد نمیگرفتند و از عهدۀ خواندن یک نامۀ دستنوشته هم برنمیآمدند.
بخوانیدقصههای مُلِستان: پسر سبزیفروش || راز موفقیت و شکست هر استارتاپ
مردی کاسبکار و میانهحال یک پسر داشت که خیلی دوستش میداشت. کار خودش سبزیفروشی بود و از کارش خسته و بیزار شده بود.
بخوانیدقصههای مُلستان: شیر یا خط؟ || راز خوشبختی و بدبختی
میان دو شهر جابلقا و جابلسا یک آبادی کوچک بود که دو حاکم جابلقایی و جابلسایی بر سر آن اختلاف داشتند. اینیکی میگفت آبادی جزء جابلقاست، آنیکی میگفت جزء جابلساست. سالها بر سر تصرف آن گفتگو داشتند
بخوانیدقصههای مُلستان: سیخ کبریت | صرفهجویی از یک نخ کبریت شروع میشود
در ده، یک حمام عمومی وجود داشت و کسی بانی خیرِ آن را نمیشناخت. مردم تا یادشان بود آن حمام هم بود و مال کسی نبود، مال همه بود. مردم به حمام میرفتند و وقتی میآمدند بیرون میگفتند خداوند بانی خیر را بیامرزد.
بخوانیدقصههای مُلستان: عاقلانه || نسل بیسواد و بیمهارت، نسل سوخته است
دو عاقل در راهی میرفتند. یکی از آنها مسافتی جلوتر بود و آهسته میرفت. دیگری از دنبال میآمد و تندتر میرفت. وقتی به هم رسیدند آن که رسیده بود سلام کرد و آنکه مانده بود جوابش را داد.
بخوانید