Masonry Layout

افسانه ایرانی: مرغ سعادت || داستان سعد و سعید

افسانه-ایرانی-مرغ-سعادت-سعد-و-سعید

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود، خارکنی بود یک زن داشت، با دو پسر که یکی اسمش سعد بود و دیگری سعید. خارکن روزها به صحرا می‌رفت، خار جمع می‌کرد، به شهر می‌آورد می‌فروخت و از پول آن‌ها گذران می‌کرد تا آنکه زنش مرد و او هم بعد از مدتی یک زن دیگر گرفت.

بخوانید

افسانه ایرانی: بُزی || سرانجام دروغ‌گویی و پاداش درست‌کاری

افسانه-ایرانی-بزی

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود، خیاطی بود که در این دار دنیا سه پسر داشت، این‌ها در دکان‌ وردستش بودند. یک روز این خیاط، یک بز ماده خرید، که صبح به صبح شیرش را بدوشند، قاتق نانشان کنند.

بخوانید

داستان آموزنده کودکان: دوستی کشاورز و مار || دوستی با افراد ناباب

داستان آموزنده کودکان دوستی کشاورز و مار (6)

یکی بود، یکی نبود. در روزگاران قدیم کشاورزی بدون هیچ رفیقی، تنها زندگی می‌کرد. در یکی از روزها که کشاورز به سرکشی مزرعه اش در دامنه ی کوه رفته بود، ماری را زخمی پیدا کرد. از آن روز، بیشتر وقت خود را کنار آن مار می‌گذراند و به او محبت می‌کرد.

بخوانید

داستان کودکانه افغان: خروس مسخره || به زبان و نوشتار دَری

کتاب داستان کودکانه افغان خروس مسخره (18)

بود نبود در کشوری بسیار دور ازاینجا، شهری بود و درین شهر مرغی زنده گی می‌کرد. این مرغ، خروس بسیار مسخره‌ای بود. او به هر سو می‌رفت و «قد-قد_قد، قد_قد_ قد، قد قد_قتاس» می‌کرد. هیچکس نمی‌دانست این قد قد قد او چه معنی می‌دهد.

بخوانید

کتاب داستان آموزنده کودکانه: آقای ترسو || روانشناسی ترس در کودکان

کتاب داستان آموزنده کودکانه: آقای ترسو || روانشناسی ترس در کودکان 4

بیچاره آقای ترسو از همه‌چیز و همه‌کس می‌ترسید. هر صدای کوچکی که می‌شنید، از ترس مثل بید به خودش می‌لرزید.پس نباید تعجب کنید اگر به شما بگویم که آقای ترسو در وسط یک جنگل زندگی می‌کرد. این جنگل آن‌قدر دور بود که کمتر کسی پایش به آنجا می‌رسید.

بخوانید