اسم این پسر، سامان است. سامان پسر خیلی خوشاخلاق و خوبی است. او هرروز صبح زود از خواب بیدار میشود. هیچوقت نق نمیزند و بهانه نمیگیرد. سامان همیشه وقتی از خواب بیدار میشود، لبخند میزند و با خوشحالی به مادر و پدرش سلام میکند.
بخوانیدMasonry Layout
در خرید: داستان آموزشی کودکان | خرید که میریم، چی کار کنیم؟
اسم این دختر، سارا است. سارا دختر خیلی خوبی است. او هر وقت که همراه با مادرش به خرید میرود، پشت شیشۀ بعضی از مغازهها، اسباببازیهای قشنگی میبیند. سارا خیلی دلش میخواهد که همۀ آن اسباببازیها را داشته باشد؛ اما
بخوانیددر مدرسه: داستان آموزشی کودکان || برای مدرسه رفتن آماده بشیم!
اسم این دختر، سارا است. سارا دختر خوبی است. او دلش میخواهد که هر چه زودتر بزرگ شود و به مدرسه برود. چون مدرسه را خیلی دوست دارد. مادر و پدرش دربارۀ مدرسه برای او حرفهای زیادی گفته اند. او میداند که در مدرسه میتواند درس بخواند و باسواد شود.
بخوانیدفصل بهار: داستان آموزشی کودکان || مراقب گلها و پرندهها باشیم!
اسم این دختر، سارا است. سارا فصل بهار را خیلی دوست دارد. او در فصل بهار، بیشترِ وقتها با مادر و پدرش به دشت میرود. آنجا پر از گلهای خوش رنگ و پروانههای قشنگ و رنگارنگ است. او گردش در دشت و بازی با پروانهها را خیلی دوست دارد.
بخوانیدعادتهای خوب: داستان آموزشی کودکان || چطور مرتب و منظم باشیم؟
اسم این پسر، سامان است. سامان پسر خیلی خوب و تمیزی است. مادر و پدرش از او راضی هستند. سامان وقتی از خواب بیدار میشود، تختش را مرتب میکند. چون دوست ندارد روی تختش نامرتب و بههمریخته باشد.
بخوانیدمهربانی با کوچکترها: داستان آموزشی کودکان || چطور از بچهها مراقبت کنیم؟
اسم این دختر، سارا است. سارا دختر خیلی خوبی است. او یک خواهر کوچولو دارد. اسم خواهر سارا، سحر است. سحر دو سال دارد. سارا با سحر خیلی مهربان است. او سحر را خیلی دوست دارد. خیلی هم مراقب او است.
بخوانیدخطر در خیابان: داستان آموزشی کودکان || در کوچه و خیابان مواظب باشید!
اسم این پسر، سامان است. او پسر خیلی خوبی است. چون وقتی به خیابان میرود خیلی مراقب است تا اتفاق خطرناکی برایش نیفتد. او برای رفتوآمد در خیابان خیلی چیزها میداند.
بخوانیدداستان آموزنده کودکان: امام جعفر صادق (ع) || کودکیِ یک بزرگ
امام زینالعابدین (ع) در خانهی خود، در مدینه منتظر بود. فرزندش، محمد، در سفر بود و عروسش، اُم فَروَه، در حال زایمان. دلش میخواست که همسرش در آن روز که هفدهم ربیعالاول سال هشتادوسه ی هجری بود از راه میرسید، به او دلداری میداد
بخوانیدگنجشکک: داستان آموزنده برای خردسالان
گنجشکک، گنجشک کوچولویی بود که در بالای درختی زندگی میکرد. گنجشکک صبح تا غروب از این درخت به آن درخت و از سر این بوته به سر آن بوته میپرید و از میوهها و دانهها و حشراتی که پیدا میکرد میخورد.
بخوانیدآهنگ قدیمی: گنجشکک اشی مشی || با صدای فرهاد
گنجشگکِ اشی مشی●♪♫ لبِ بومِ ما، مشین●♪♫ بارون میاد؛ خیس میشی…●♪♫ برف میاد؛ گوله میشی…●♪♫
بخوانید