Masonry Layout

قصه کودکانه: یک حیاط بزرگ، دو تا خانۀ کوچولو || دیوارهای جدایی

قصه-کودکانه-یک-حیاط-بزرگ،-دو-تا-خانۀ-کوچولو

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، سرزمین سبز و قشنگی بود. در گوشه‌ای از این سرزمین زیبا دو تا قارچ بزرگ بود. خوب که نگاه می‌کردی می‌دیدی زیر آن دو تا قارچ، دو تا خانۀ تمیز و کوچولو درست کرده‌اند.

بخوانید

قصه کودکانه: به دنبال بلندترین نردبان دنیا || نردبان اندیشه

قصه-کودکانه-به-دنبال-بلندترین-نردبان-دنیا

در جنگلی بزرگ که پر از حیوانات مختلف بود بچه میمون شیطانی زندگی می‌کرد. اسم این بچه میمون، «بازیگوش» بود. چون از موقع سر زدن آفتاب تا وقت غروب، می‌دوید و بازی می‌کرد، از تنۀ درختان بالا می‌رفت، روی شاخه‌ها تاب می‌خورد،

بخوانید

قصه کودکانه: کره‌اسب کوچولو || خورشید هرروز به دیدن ما می‌آید.

قصه-کودکانه-کره‌اسب-کوچولو

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای خوب و مهربان هیچ‌کس نبود. دشتی بود سرسبز و زیبا. توی این دشت قشنگ، کره‌اسب سفید کوچولویی زندگی می‌کرد. کره‌اسب کوچولو هرروز صبح از علف‌های تازۀ دشت می‌خورد و دورتادور آن می‌دوید و بازی می‌کرد.

بخوانید

قصه کودکانه: نرگس و گل‌های باغچه || گل ها را نچینیم

قصه-کودکانه-نرگس-و-گل‌های-باغچه

عصر یک روز قشنگ بهاری، مادرِ نرگس کوچولو او را با خودش به پارک کوچک نزدیک خانه‌شان برد. نرگس به همه‌جا نگاه می‌کرد و از دیدن درختان پر از شکوفه و چمن‌های سبز که پارک را از همیشه زیباتر کرده بودند، با خوشحالی می‌خندید؛

بخوانید

قصه تصویری کودکانه: مردی که در نهایت ترس را پیدا کرد

قصه-تصویری-کودکانه-مردی-که-در-نهایت-ترس-رو-پیدا-کرد

روزی روزگاری پسر شجاع و بی‌باکی به اسم «ترایتون» زندگی می‌کرد. در سرزمین «استروگارت» مردم با شجاعت ناآشنا نبودند؛ اما ترس به هیچ عنوان در فهرست کلمات ترایتون وجود نداشت. بعضی‌ها می گفتند که اصلاً عاقلانه نیست و بعضی‌ها می‌گفتند بی احتیاطیه...

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: دُم گربه

قصه-صوتی-دم-گربه-بیژن-مفید-کاور-

یکی بود و یکی نبود. یه جایی تو دنیای ما، زیر همین طاق کبود، یه باغ و یه مزرعه بود. نزدیک اون مزرعه هم خونه و زودخونه ای بود. حیوونای فراوونی تو مزرعه می چریدن، که گرچه دوست هم بودن، گاهی به هم می پریدن...

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: قورباغه مرداب سبز

قورباغه-مرداب-سبز-قصه-صوتی

یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، توی این دنیایی که هست هزار بود و نبود، یه جایی اون دوردورا، توی صحرای کبود، بود یه مرداب بزرگ، با آبی سبز و کثیف. توی اون مرداب سبز، یه دونه هم ماهی نبود. اما بچه های خوب، می دونید اون تو چی بود؟

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: کرم شب‌تاب کوچولو

قصه صوتی کودکانه: کرم شب‌تاب کوچولو 1

روزی بود و روزگاری بود. چمنزار سبزی بود. چمنزاری پر از پرنده‌های سپید، پر از گل های سرخ؛ و پر از پروانه هایی که بالهاشون به قشنگی این چمنزار بود. توی این چمنزار، روی علف های سبز، زیر یک قارچ سپید، کرم شب‌تاب کوچولویی زندگی می کرد...

بخوانید