Masonry Layout

قصه کودکانه پیش از خواب: کلاغ مهربان

قصه-کودکانه-کلاغ-مهربان

در جنگل قشنگ و سرسبزی، کلاغ مهربانی زندگی می‌کرد که قصه‌های زیادی بلد بود. هرروز، وقتی خورشید خانم از درخشیدن در آسمان خسته می‌شد و پایین و پایین‌تر می‌رفت، بچه‌های حیوانات و جوجه‌های کوچک و بازیگوش، اطراف درختی که لانۀ کلاغ روی آن بود جمع می‌شدند تا کلاغ مهربان از قصه‌های قشنگش برای آن‌ها تعریف کند.

بخوانید

قصه کودکانه: چی شده کرم ابریشم!

قصه-کودکانه-چی-شده-کرم-ابریشم!

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، کرم ابریشم کوچولو و قشنگی بود که احساس می‌کرد مریض شده. خیلی بی‌حال و بی‌حوصله شده بود. هر وقت که دوستانش به دیدارش می‌آمدند تا باهم بازی کنند، کرم کوچولو می‌گفت: «نه من اصلاً حوصله بازی ندارم. دلم می‌خواهد بخوابم!»

بخوانید

قصه کودکانه پیش از خواب: عروسک نخودی

قصه-کودکانه-عروسک-نخودی

مریم، دختر خوب و مهربانی است که با پدر و مادر و مادربزرگش در خانۀ کوچکی زندگی می‌کند. او هرروز با مادرش به خرید می‌رود، بعد به خانه برمی‌گردد و با اسباب‌بازی‌هایش بازی می‌کند یا به قصه‌های قشنگی که مادربزرگ تعریف می‌کند، گوش می‌دهد.

بخوانید

قصه کودکانه: قهر خورشید خانم

قصه-کودکانه-قهر-خورشید-خانم

یکی از روزهای قشنگ بهار که پرندگان روی شاخه‌های درختان نشسته بودند و آواز می‌خواندند و سنجاب‌ها از تنه‌های درختان بالا می‌رفتند و میمون‌ها روی شاخه‌ها تاب می‌خوردند، خورشید خانم از آسمان، به این مناظر نگاه می‌کرد و با دیدن زیبایی جنگل و شادی حیوانات با صدای بلند خندید؛

بخوانید