Masonry Layout

داستان کودکانه پیش از خواب: جنگل آتش گرفته! / گاهی اوقات چشم‌های ما واقعیت را نمی‌بیند

قصه-کودکانه-قبل-از-خواب-چینی-جنگل-آتش-گرفته!

صبح وقتی خرگوش کوچولو از خواب بیدار شد، درِ خانه را باز کرد تا بیرون را تماشا کند. تمام جنگل را تا چشم کار می‌کرد دود سفیدی فراگرفته بود. حتی خانه‌ی خرس که مقابل خانه‌ی خرگوش بود دیده نمی‌شد.

بخوانید

داستان کودکانه: درخت و پیرزن / تنهایی بد دردی است

قصه-کودکانه-قبل-از-خواب-چینی-درخت-و-پیرزن

در یک دشت وسیع، پیرزنی تنها زندگی می‌کرد. فرزندانش همگی در نقاط دیگر زندگی می‌کردند و او تنهای تنها بود. یک روز، پیرزن با خود گفت: «اگر یک درخت در کنار خانه‌ی من زندگی می‌کرد چقدر خوب بود و من سرم با آن گرم می‌شد و دیگر تنها نبودم!»

بخوانید

حکایات گلستان: گرگ و گوسفند / زن بداخلاق، زندان شوهرش است

حکایات-و-قصه-های-گلستان-سعدی-گرگ-و-گوسفند

آورده‌اند که در زمان قدیم، مردی بود که به سیر و سیاحت علاقه‌ی فراوان داشت. بزرگ‌ترین آرزوی این مرد آن بود که بتواند روزی، گِرد جهان را بگردد و همه جای دنیا را ببیند و احوال مردم جهان را از نزدیک مطالعه کند

بخوانید