Classic Layout

پیشوایان هدایت: زندگی امام محمد باقر (علیه‌السلام) برای کودکان و نوجوانان 1

پیشوایان هدایت: زندگی امام محمد باقر (علیه‌السلام) برای کودکان و نوجوانان

پیشوای پنجم شیعیان، در اول رجب سال ۵۷ هجری قمری، چهار سال پیش از واقعه عاشورا در مدینه دیده به جهان گشود. پدرش امام سجاد (ع) و مادرش فاطمه، دختر امام حسن (ع) بود.

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-طوطی-دم-دراز-کاور

قصه صوتی کودکانه: طوطی دم دراز / مهناز محمدقلی

اون هفته توی مدرسه هفته‌ی پرندگان بود. هفته‌ی مورد علاقه‌ی من. هر روز تو کلاس اطلاعات جالبی درباره پرندگان یاد می گرفتیم. هرچیزی را که یاد گرفتم برای خانواده ام تعریف کردم. به مامان گفت: مرغ مگس خوار می‌تونه عقب عقب پرواز کنه!

بخوانید
قصه صوتی قدیمی نیم وجبی ها سه بچه خرس کوچولو مرتضی احمدی

قصه صوتی قدیمی: نیم وجبی ها، سه تا خرس کوچولو / با صدای هنرمندان قدیمی

توی یک شهر قشنگ، سه تا خرس کوچولو، زبر و رنگ، تپلی مپل، خوش بر و رو، همیشه در کنار هم بودند. یار غار هم بودند. لحظه ای از هم جدا نمی شدند. بدون هم حتی آب هم نمی خوردند. اسمهاشون، خرس دانا، خرس کاری و خرس زرنگ بود. خنده رو بودند و حراف بودند. اما امروز همگی پکر بودند. از دل همدیگه بی خبر بودند...

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-سنجاب-کوچولو630

قصه صوتی کودکانه: سنجاب کوچولو / مریم نشیبا

توی جنگل بزرگی سنجابی با بچه کوچکش زندگی می کرد. بچه سنجاب یک روز از لانه بیرون آمد و توی جنگل به راه افتاد. توی جنگل سنجاب کوچولو به خرس و به فیل رسید و از اینکه آنها او را بچه سنجاب و یا سنجاب کوچولو صدا کردند، خیلی ناراحت شد.

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-غذا-خوردن-مریم-کوچولو630

قصه صوتی کودکانه: غذا خوردن مریم کوچولو / مریم نشیبا

مریم کوچولو دختر خیلی خوب و با ادبی بود. اما یه عادت بدی داشت و آن هم تند غذا خوردن بود. مریم و خانواده اش به مهمانی دعوت شده بودند. مریم کوچولو توی مهمانی فراموش کرد که آرام غذا بخورد و خیلی دور بشقابش غذا ریخت.

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-فقط-برای-خودم-مریم-نشیبا-کاور

قصه صوتی کودکانه: فقط برای خودم / مریم نشیبا

محسن اسباب بازی های زیادی داشت ولی خیلی دوست داشت فقط خودش با اسباب بازی ها بازی کند. یک روز دوست مادر محسن با پسر کوچکش به دیدن آنها آمدند. ناصر برای بازی به اتاق محسن آمد، اما محسن هیچ کدام از اسباب بازی هایش را به او نداد و ناصر ناراحت از اتاق بیرون آمد.

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-قشنگ-ترین-خانه-دنیا-کاور

قصه صوتی کودکانه: قشنگ ترین خانه دنیا / مریم نشیبا

شبنم کوچولو خانه خودشان را خیلی دوست داشت. هر روز صبح به پرنده ها دانه می داد و عصرها خانم های محله برای خواندن قران جمع می شدند. یک روز پرنده ها برای خوردن آب و دانه به حیاط آنها نیامدند و بعد از ظهر هم خانم های محله خانه آنها جمع نشدند.

بخوانید
قصه صوتی کودکانه: باشگاه کتاب خرگوشی / مهناز محمدقلی 2

قصه صوتی کودکانه: باشگاه کتاب خرگوشی / مهناز محمدقلی

خانم کتابدار توی کتابخانه نشسته بود و از پشت عینک قرمزش به بچه هایی نگاه می کرد که از سرتاپا گوش بودند برای شنیدن یک قصه‌ی تازه. پشت پنجره یک خرگوش بود؛ اما نمی توانست نزدیکتر بیاید. خانم کتابدار هم نمی توانست ان را ببیند.

بخوانید