Classic Layout

قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-ننه-سرما

قصه کودکانه: ننه سرما / دختر مهربان در سرزمین خوشبختی

زنی بود که شوهرش مرده بود و دو دختر داشت. یکی از دخترها زرنگ و زیبا و دختر دیگر زشت و تنبل بود. دختر زشت، دختر واقعی بیوه‌زن بود و دختر زیبا، دختر شوهرش. برای همین بیوه‌زن او را دوست نداشت و مجبورش می‌کرد تا همه‌ی کارهای سخت خانه را به‌تنهایی انجام بدهد.

بخوانید
قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-سه-ارثیه

قصه کودکانه: سه ارثیه / پدری که راه ثروت را به فرزندانش آموخت

مردی سه پسر داشت. روزی سه پسرش را صدا کرد و به اولی یک خروس، به دومی یک داس و به سومی یک گربه داد. بعد به آن‌ها گفت: «من دیگر پیر شده‌ام و مرگم نزدیک است. برای همین می‌خواهم آینده‌ی شما را تأمین کنم.

بخوانید
قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-گل-میخک

قصه کودکانه: گل میخک / پسری که آرزوهایش برآورده می شد

روزی، روزگاری حاکمی زندگی می‌کرد که فرزند نداشت. زن او هرروز به باغ می‌رفت و به درگاه خدا التماس می‌کرد که فرزندی به او بدهد. عاقبت فرشته‌ای از آسمان آمد و به او گفت: «خوشحال باش که به‌زودی خداوند پسری به تو می‌بخشد که هر آرزویی بکند، آرزویش برآورده می‌شود.»

بخوانید
قصه-صوتی-کودکانه-مهمون-های-ناخونده

قصه صوتی کودکانه: مهمون های ناخونده / مریم نشیبا

نزدیک جنگلی ،خانه‌ی یک پیرزن قرار داشت. پیرزن تنها بود و کسی را نداشت و روزها زیر درخت آلبالو نزدیک خانه‌اش می‌نشست و به صدای پرنده‌ها گوش می‌داد. یک شب صدای شرشر بارون توی کلبه‌ی پیرزن پیچید.

بخوانید