Classic Layout

قصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه 1

قصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه

یک‌خانه‌ی اربابی قدیمی بود با خندقی دورتادورش و یک پل متحرک. پل متحرک بیش از آنچه پایین باشد بالا بود، چون مَقدم هر میهمانی گرامی نبود. در قسمت بالای حصارها سوراخ‌هایی بود برای تیراندازی...

بخوانید
قصه-تصویری-کودکانه-مادر-واقعی-کیه

قصه تصویری کودکانه: مادر واقعی کیه؟ / مهر مادری

این موضوع سال‌های خیلی دوری در کشور هند اتفاق افتاد. یک مادر جوان به همراه پسر کوچولوش باید به روستای دوری می‌رفت. برای همین باید از جنگل زیبایی عبور می‌کرد. مادر از این‌که فرزندش به خاطر شنیدن صدای پرنده‌ها هیجان‌زده بود خیلی خوشحال شده بود.

بخوانید
قصه-تصویری-کودکانه-فارسی-مرهم-پری

قصه تصویری کودکانه: مرهم پری / پرستار مهربان

مارگا گودی پرستاری بود که از افراد مریض و نوزادان پرستاری می‌کرد. نیمه‌های یک شب از خواب بیدار شد و وقتی به طبقه‌ی پایین رفت، مرد غریبه‌ای را دید که ازش خواست تا به خانه‌اش بیاد؛ چون همسرش مریض بود و نمی‌توانست از بچه مواظبت کند.

بخوانید
قصه-تصویری-کودکانه-فارسی-نقاش-نابینا

قصه تصویری کودکانه: نقاش نابینا

روزی روزگاری در شهری کوچک یک زوج جوان به نام‌های استنلی و مگان زندگی می‌کردند. استنلی نقاش بود و نقاشی‌هایش را توی بازار می‌فروخت؛ اما کارهای او فروش خوبی نداشت و برای همین، به‌سختی پول درمی‌آورد.

بخوانید
قصه-تصویری-کودکانه-فارسی-نیکسی-برکه-آسیاب

قصه تصویری کودکانه: نیکسی برکه آسیاب / داستان یک صدای ترسناک

روزی روزگاری در نزدیک یک دهکده برکه‌ای بود که یک نیکسی (پری آب) در کنار آن زندگی می‌کرد. در آن دهکده مرد جوانی به نام آرتور به همراه همسرش آبیگیل زندگی می‌کرد. پری آب هر شب به خواب آرتور می‌رفت و با صدایی ترسناک از او می‌خواست که به سوی او برود

بخوانید