پسر کوچولوی داستان ما خیلی پسر خوبیه و همه دوستش دارند. توی ماه محرم علیرضا کوچولو دوست داشت که توی هیئت سینه و زنجیر بزند. یک روز علیرضا وقتیکه با پدرش برای عبادت به مسجد رفته بود، از خداوند خواست و دعا کرد که پدرش برای او یک زنجیر بخرد.
بخوانیدClassic Layout
قصه صوتی کودکانه ماه محرم: کمک فاطمه کوچولو / نذری ماه محرم
فاطمه کوچولو همیشه در کارهای خانه به مادرش کمک میکرد. در ایام محرم مامان فاطمه نذر داشت. فاطمه میخواست که در پختن غذای نذری به مادرش کمک کند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه ماه محرم: دوست جدید / خجالتی نباشید
حسن پسر خوب و نازنینی بود و توی محل زندگیشان هیئتی بود که در مناسبتهای مختلف مراسم مذهبی را آنجا انجام میدادند. یک روز همسایهی جدیدی آمد که پسری همسن حسن داشت به نام علی.
بخوانیدایپابفا داره به کجا میره؟ سایت قصه یا وبلاگ؟
از روزی که سایت قصه و داستان ایپابفا رو راه اندازی کردم سالها میگذره! فکر کنم از سال 98 تا حالا . یعنی 4 سال
بخوانیدقصههای قرآن: سلیمان پیامبر علیه السلام / پادشاه پرندگان و انس و جن
هنگامیکه داود پیامبر، بسیار سالمند شده بود و فرزندانش با او میزیستند، خداوند به او وحی کرده گفت: - ای داود، اکنون برای خودت، جانشینی معین کن که من برای هر پیامبری جانشینی از خاندانش مقرر کردهام،
بخوانیدقصه های قرآن: اصحاب کهف / طولانیترین خواب جهان
«دیاکو» فرمانروایی بسیار نیرومند بود و ازآنجاکه خداوند به او نعمتی و قدرتی داده بود، و وسایل و ابزار پادشاهی را برایش فراهم ساخته بود، توانست روزی چند بر مردم حکومت کند.
بخوانیدکتاب قصه خیالی کودکانه: زیبای خفته / عشق، خفته را بیدار می کند
در روزگاران بسیار دور امیری با زن خود، تنها آرزویشان داشتن یک فرزند بود. سالها گذشت تا اینکه زن امیر بچهای به دنیا آورد. این بچه یک دختر زیبا برد. امیر برای شادی هر چه بیشتر، جشن بزرگی برپا کرد و تا میتوانست از مردم دعوت کرد به جشن او بیایند.
بخوانیدکتاب داستان کودکانه روسی: روباه و خرگوش / به عمل کار برآید، به سخن دانی نیست!
یکی بود و یکی نبود. در دشتی سبز و خرم و پر از گل و میوه، خرگوشکی زندگی میکرد و روباهک خواهرکُش هم در آنجا زندگی میکرد.
بخوانیدکتاب داستان کودکانه قدیمی: مارتین در ییلاق / لذت تعطیلات تابستان در دهکده
پدر و مادر مارتین هرسال وقتی مدرسهها تعطیل میشود برای هواخوری، چند روزی به ییلاق میروند. امسال هم پدر مارتین تصمیم گرفت که با مامان و مارتین و ژان به یک دهکدهی زیبا برود.
بخوانیدکتاب داستان کودکانه قدیمی: مارتین در کنار دریا / تعطیلات تابستان در کنار ساحل
هرسال تابستان، مارتین و دخترخالهاش «نیکل» برای گذرانیدن تعطیلات تابستانی به خانه عمو «فرانسوا» میروند. آنها سگِ کوچولو را هم همراه میبرند.
بخوانید