فهرست قصه های این مجموعه: بچه ی سنگی / بزغاله های ابری / تربچه و نخودچه / چاق چاق چاق / خانه ی خاله پیرزن دور نیست

فهرست قصه های این مجموعه: شبتاب کوچولو / طاووس و لاک پشت / بابادک و كلاغ / ماشین بازی / شستن دست

دوست پاپی او را صدا کرد و گفت: «آهای پاپی، بیا باهم توپ‌بازی کنیم.» اما پاپی اصلاً دلش نمی‌خواست دنبال توپ بدود. با خودش گفت: - «دنبال توپ دویدن هم شد بازی؟ من باید بروم و برای خودم گردش کنم.»

فهرست قصه های این مجموعه: حسنی و لاک پشت / بزغاله ی خجالتی / پرتقال نارنجی / هدیه / پسر پرخور

فهرست قصه های این مجموعه: اردك كوچولو / آهوی اسرافكار / بركه زیبا / برف دونه دونه / اشتباه احسان كوچولو

فهرست قصه های این مجموعه: جوجه تیغی بداخلاق / نخودی ریزه میزه / دوست جدید / نوه‌‌ی مهربان / سفره‌ی دوستی

فهرست قصه های این مجموعه: موش موشی / كرم كوچولو / گاو دانا / كفش كوچك صورتی / ماه تابان

«پیتر اسمیت» پسرک استرالیایی وقتی‌که بیشتر از هشت سال نداشت پدر و مادرش مرده بودند و پیتر ازآن‌پس نزد عمویش «سام» و عمه‌اش «ماری» زندگی می‌کرد. آن‌ها در دهی دوردست به سر می‌بردند. عمو سام یک کشتزار بزرگ و چندین هزار گاو و گوسفند و اسب داشت.

«ویلهلم تِل» سال‌ها پیش در سوئیس زندگی می‌کرد. او مرد مهربان و رشیدی بود و پسر کوچکی به نام «والتر» داشت. والتر در آن زمان که این ماجرا روی داد، ده سال داشت.

سال‌ها پیش، الجزایر با کشور دیگری در جنگ بود. دشمن بر آن‌ها چیرگی یافته بود و شهر را در محاصره داشت. کسی نمی‌توانست از شهر بیرون برود. مردم دلاورانه می‌جنگیدند؛ اما دشمن سرسخت بود و نبرد ماه‌ها ادامه داشت.