فهرست قصه های صوتی این مجموعه: 1- عیدی بهار خانم 2- قلك مهربانی 3- كفشدوزک 4- گربه پشمالو 5- گل مغرور
بخوانیدClassic Layout
قصه کودکانه: دوست دانا / ماجرای چوب دستی جوجه تیغی
روزی از روزها در جنگلی بزرگ و سرسبز، جوجهتیغی زرنگ و باهوشی دنبال غذا میگشت. جوجهتیغی خیلی گرسنه بود برای همین خیلی گشت اما چیزی پیدا نکرد.
بخوانیدقصه کودکانه: نوروز تو راهه / نامهی بچهها به عمو نوروز
کی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. روی زمین، خانهها، درختها، فقط برف بود و برف. توی آسمان هم یک خورشید درشت بود. یک خورشید که سعی میکرد همه برفها رو آب کند اما زورش نمیرسید.
بخوانیدقصه کودکانه: اردک حسود / قناعت گنج است
در روزگار قدیم در برکهای زیبا پرندگان زیادی زندگی میکردند. در میان این پرندگان اردک خانم سفیدی هم بود. اردک خانم هیچوقت به چیزی که داشت راضی و قانع نبود.
بخوانیدقصه کودکانه: خرس عادل / اختلاف ها را کنار بگذاریم و صلح کنیم
فصل زمستان نزدیک بود. برگهای درختان ریخته بود و تنها بروی بعضی از درختان چند برگ زرد دیده میشد. آقا خرگوشه هم کارش سخت شده بود. برای اینکه هرروز مجبور بود مدتی دنبال غذا بگردد. آن روز هم به دنبال غذا میگشت.
بخوانیدقصه کودکانه: مورچه مهربان / یک روز بارانی زیر قارچ وحشی
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. مورچه پرکار و زحمتکشی بود که همیشه کار میکرد، دانه جمع میکرد به دیگران کمک میکرد، خانه میساخت. خلاصه روزی نبود که دست به کاری نزند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: روز خوب فیل كوچولو + 4 قصه دیگر / با صدای: مریم نشیبا #17
فهرست قصه های صوتی این مجموعه: 1- روز خوب فیل كوچولو 2- جعبه ی مدادرنگی 3- خانم كوچولو 4- خانه تكانی 5- سنگ كوچك
بخوانیدقصه کودکانه: وزوزوها / چه زنبورهای پرکاری!
آقای کشاورز با عصبانیت توی آشپزخانهاش اینطرف و آنطرف رفت پنجره را باز کرد و گفت: «بروید بیرون زنبورهای نادان! میخواهید از گلهای کاشیهای آشپزخانهی من گرده جمع کنید! بروید دنبال گلهای واقعی!»
بخوانیدقصه کودکانه: هم در خانه، هم در مسافرت / کلارا برای من فقط یک کاروان نیست
تابستان بود و هوا گرم. تاد و آنا و پدر و مادرشان میخواستند به مسافرت بروند. آنها یک کاروان داشتند که اسمش را گذاشته بودند کلارا. کلارا همیشه در مسافرتها همراهشان بود.
بخوانیدقصه کودکانه: میمون کوچولو کجاست؟
در جایی خیلی خیلی دور پارک خیلی بزرگی بود. پارکی که حیوانهای زیادی در آن زندگی می. کردند. همهی حیوانهای این پارک جسی جیپ را خوب میشناختند. او همیشه سرش شلوغ بود.
بخوانید