Classic Layout

قصه-کودکانه-شب-خانه-کوچولو

قصه کودکانه پیش از خواب: خانه ی کوچولو / مورچه و زنبور و پروانه زیر باران

در یک روز بهاری، ناگهان ابرهای سیاه در آسمان پدیدار شدند و جلوی خورشید را گرفتند. با صدای رعدوبرق باران شدیدی شروع به باریدن کرد. یک مورچه کوچولو درحالی‌که فریاد می‌زد باران می‌آید می‌دوید. او آن‌قدر دوید تا رسید به یک خانه‌ی کوچولو. این خانه خیلی خیلی کوچک بود تقریباً به‌ اندازه‌ی یک سیب بود.

بخوانید
قصه کودکانه پیش از خواب: باران بهاری چه رنگی است؟ 1

قصه کودکانه پیش از خواب: باران بهاری چه رنگی است؟

باران بهاری مثل دانه‌های مروارید یک‌ریز می‌بارید، شرشر شرشر... یک گروه از پرنده‌ها در لانه‌ی پرستو خانم جمع شده بودند و درحالی‌که از پشت شیشه بیرون را تماشا می‌کردند با هم بحث می‌کردند.

بخوانید
قصه-کودکانه-شب-راهب-کوچولو-و-میمون‌ها

قصه کودکانه پیش از خواب: راهب کوچولو و میمون‌ها

در ایالت «سیچوان» در کنار کوه معروف «ذوشان» معبدی قرار داشت. در اطراف این کوه میمون‌های زیادی زندگی می‌کردند. اما از انسان‌ها نمی‌ترسیدند و اغلب به نزدیکی معبد می‌آمدند و از راهبان معبد غذا می‌گرفتند و در واقع با آن‌ها دوست شده بودند.

بخوانید
قصه کودکانه پیش از خواب: مرغ دریایی پرواز کن، پرواز کن 2

قصه کودکانه پیش از خواب: مرغ دریایی پرواز کن، پرواز کن

مرغ دریایی به قصد جمع‌آوری غذا برای فرزندش به‌طرف آسمان به پرواز درآمد. مرغک دریایی کوچولوی او نیز توی لانه به تماشای مادرش نشست. مدتی گذشت تا اینکه بالاخره از دور بال‌های سفید مادرش به چشم خورد و با خوشحالی شروع کرد به بالا و پائین پریدن.

بخوانید
قصه-کودکانه-شب-طوطی-کوچولو-حالت-خوبه؟

قصه کودکانه پیش از خواب: طوطی کوچولو حالت خوبه؟

«سبزک» طوطی زیبایی بود که بال‌وپرهای زرد و سبزی داشت. منقار سرخش همراه با کاکل زیبای روی سرش و چشمان گرد و سیاهش جلوه و زیبایی خاصی به او می‌داد. تمام بچه‌های محله او را دوست داشتند و هرروز صبح پیش او می‌آمدند...

بخوانید
قصه کودکانه پیش از خواب: چطور جوجه‌ها از تخم‌هایشان بیرون آمدند؟ 3

قصه کودکانه پیش از خواب: چطور جوجه‌ها از تخم‌هایشان بیرون آمدند؟

پستچی محله یک نامه برای خانم مرغه آورده بود. خانم مرغه هم پس از باز کردن نامه این‌طور خواند: «دوست عزیزم، خانم مرغه سلام! من ده تخم گذاشته‌ام، دلم می‌خواهد آن‌ها تبدیل به ده جوجه‌ي سالم بشوند. تو این کار را به‌ خوبی میدانی لطفاً بیا و کمکم کن. متشکرم.»

بخوانید
قصه-کودکانه-شب-تدبیر-عاقلانه

قصه کودکانه پیش از خواب: تدبیر عاقلانه / روباه مکار

برف سفیدی سرتاسر کوهستان را پوشانده بود و هیچ موجود زنده‌ای دیده نمی‌شد. اما، روباه مکاری که خیلی گرسنه بود در میان برف و یخ به دنبال غذا می‌گشت. روباه مکار می‌دانست که خانه مرد شکارچی در همان دوروبر است. حتماً او هم برای شکار از خانه بیرون رفته است.

بخوانید
قصه کودکانه پیش از خواب: تخم ‌مرغی برای مادر 5

قصه کودکانه پیش از خواب: تخم ‌مرغی برای مادر

در خانه‌ي «شیلی» کوچولو یک مرغ خیلی خیلی چاق زندگی می‌کرد. خانم مرغه هرروز صبح یک تخم خیلی خیلی بزرگ می‌گذاشت. مادر نیز بلافاصله آن را برای شیلی درست می‌کرد و به ‌عنوان صبحانه به او می‌داد.

بخوانید