ماهیگیری، تور ماهیگیریاش را که تازه از آب بیرون آورده بود، کنار در خانهاش به زمین گذاشت. خانهاش کنار دریا بود. در ساحل، صدفی میان خرچنگها زیر آفتاب دراز کشیده بود. صدف وقتی دوستانش را در تور دید فکری کرد
بخوانیدClassic Layout
قصه آموزنده داوینچی: شتر / مراقب غذا و استراحت حیوانات باشید
شترها اگر مال عربستان باشند یک کوهان و اگر آسیائی باشند دو کوهان بر پشت دارند. آنها همانقدر که در جنگیدن سریع هستند به همان اندازه هم در حمل بار، حیوانات مفیدیاند. شتر قصهی باید مال آسیا باشد. چون دو کوهانه است.
بخوانیدقصه آموزنده داوینچی: درخت غار، درخت مورد و درخت گلابی / عاقبت بخیری
مردی دهاتی با تبری در دست کنار درخت گلابی ایستاد. درخت غار داد زد: - آهای درخت گلابی. این مرد برای انداختن تو آمده. مرد دهاتی دستهی تبرش را محکم کرد و شروع کرد به تبر زدن درخت تا آن را بیندازد.
بخوانیدقصه آموزنده داوینچی: خر و یخ / تنبلی چه عاقبت بدی دارد
روزگاری، خری بود بسیار تنبل که حتی حال و حوصلهی رفتن به اسطبل خودش را هم نداشت. هوا سرد بود، زمستان بود و تمام راهها به خاطر یخبندان به هم شبیه شده بودند. خر روی زمین دراز کشید و با خود گفت: ۔ دیگر جلوتر نمیروم.
بخوانیدقهرمان دانا: داستانی از گلستان سعدی / به استاد خود احترام بگذار
در زمان قدیم، پهلوانی بود که در فن کشتی گرفتن استاد شده بود. این پهلوان اسمش پهلوان اکبر بود. پهلوان اکبر به مقام پهلوانی پایتخت هم رسیده بود و یک بازوبند از سلطان جایزه گرفته بود.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: آشیانهی پرندگان / ژانت و ژانو تشکیل خانواده میدهند
«ژانو» پرندهی کوچولو در باغچهی آقای «براون» به دور و برش نگاه میکرد. باغچه پر از پرندههای رنگارنگی بود که آواز میخواندند و آشیانه خود را میساختند. بلبلها، گنجشکها، سارها، سهرهها به هر طرف میپریدند و در منقارشان شاخههای سبز و علف میآوردند.
بخوانیدقصه صوتی پگاه قصه گو: «چرا؟»، طوقی + 3 قصه صوتی دیگر / با صدای پگاه قصه گو #64
فهرست قصه های این مجموعه: 1- چرا؟ ( داستانی از نیکلای پوپوف ) 2- طوقی ( داستانی از کلیله و دمنه) 3- نمکی (روایتی نو از یک افسانه قدیمی) 4- همه دنیا مال من 5- قصه ی چوب و بازی
بخوانیدقصه کودکانه: تو خوبی یا بد؟ / به دیگران رحم کنیم
«بیببیب» اسم یک ماشین کوچولو و خوب بود. تازه از کارخانه بیرون آمده بود و حسابی تازهنفس بود. تصمیم گرفته بود که به آدمها و حیوانات خوب و درستکار کمک کند.
بخوانیدقصه کودکانه: لباس بهاری خرگوش کوچولو / رنگ خرگوش ها در بهار تغییر می کند
در پای کوه بلندی یک رودخانه وجود داشت. در کنار این رودخانه هم خانهی خانم خرگوشه و بچههای ریزهمیزه و تُپُلش بود. در فصل زمستان وقتی برف میبارید و زمین یک پارچه سفید بود، خانم خرگوشه و بچههایش همگی لباس سفید زمستانی به تن داشتند.
بخوانیدقصه کودکانه: دماغ فیل / دیگران را مسخره نکنیم
در یک جنگل سرسبز و زیبا، یک فیل بزرگ مشغول آب خوردن بود. درست درزمانی که فیل خرطوم بلندش را داخل آب رودخانه کرده بود صدای خندهای به گوشش رسید. فیل به عقب برگشت و به دنبال صاحب صدا گشت.
بخوانید