روزی روزگاری، در شهری دور، باربر فقیری زندگی می کرد که «سندباد» نام داشت. او هر روز بارهای سنگین را به این طرف و آن طرف شهر می برد و از این راه، زندگی را می گذراند.
بخوانیدClassic Layout
قصه کودکانه: ای کیو سان، پسر نابغه
ای کی یو، پنج سالش بود که درس خواندن را شروع کرد. او برای درس خواندن، همراه مادرش به مدرسه شبانه روزی رفت. مدرسه شبانه روزی، همان جایی بود که « استاد بزرگ» در آنجا درس می داد.
بخوانیدداستان کودکانه: فلفلی و مرد ساحر || قدرت سحر و جادو
فلفلی را که میشناسید؟ همان پسرک روستایی که از بس کوچک و زبر و زرنگ بود به او میگفتند فلفلی. آن سال تابستان پدر فلفلی دست او را گرفت و به شهر آورد تا او را به دست استادی بسپارد تا کار و کاسبی یاد بگیرد
بخوانیدقصه کودکانه: زاغ، کبوتر، موش و شکارچی || نتیجه کمک، همکاری و اتحاد
روزگاری زاغی در یک جنگل بزرگ و قشنگ لانه داشت. یک روز که زاغ برای پیدا کردن طعمه به پرواز درآمده بود، ناگهان چشمش به یک شکارچی افتاد که تفنگ به دست گرفته بود و تور بزرگی بردوش داشت.
بخوانیدداستان کودکانه: لذت غواصی در جزایر مرجانی
آسمان آبی و آبهای آرام - یک روز عالی در یک جزیره مرجانی برای غواصی در یک قایق کوچک قرار داریم، امیدواریم یک ماجراجویی هیجان انگیز داشته باشیم !
بخوانیدداستان آموزنده: کار و تلاش حضرت علی (ع) || اقتصاد برای کودکان
۱۳ رجب مکه غرق شادی و سرور شد زیرا پس از چند روز فاطمه بنت اسد همراه کودک تازه متولد شده خود از شکاف باز شده در دیوار کعبه، خارج شد و بسوی ابوطالب پدر کودک آمد.
بخوانیدکتاب داستان سرزمین غول های وحشی
سرزمین غول های وحشی نویسنده و تصویرگر: موریس سنداک مترجم: آلا پاک عقیده تهیه، تایپ و تنظیم آنلاین: سایت ایپابفا شب که شد، مکس لباس گرگی اش را پوشید و سر به سر دیگران گذاشت. همینطور سر به سر حیوان خانگی شان. مادرش به او گفت: تو رفتارت مثل موجودات …
بخوانیدداستان کودکانه آموزنده: بدن من مال خودمه || پیشگیری از سوء استفاده جنسی از کودکان
این بدن منه و فقط مال خودمه. من زانو دارم و آرنج و خیلی قسمت های دیگه که میشه دید.
بخوانیدشعر کودکانه آموزنده: بچه های پولدار، آموزش پس انداز به کودکان
اگر نگران آینده فرزندانمان هستیم می بایست از سنین کودکی آنان را با مفاهیم مالی همچون بدست آوردن پول و پس انداز کردن آشنا نماییم. آموزشی که در کودکی صورت پذیرد به عنوان الگوی رفتاری کودک تلقی می گردد.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه: جک و لوبیای سحرآمیز
روزی روزگاری در دهکده ای دور، زن و شوهر فقیری با تنها پسرشان جک زندگی می کردند. آنها یک گاو شیرده داشتند. شیر گاو را می فروختند و با پولش زندگی را می گذراندند. روزی پدر خانواده مریض شد و از دنیا رفت. مادر و پسر تنها ماندند.
بخوانید