حسن پسری چوپان است.روزی حسن با یک مار برخورد می کند و کم کم با آن دوست می شود.اما بشنوید از روزی که حسن به مار نیرنگ می زند ...
بخوانیدClassic Layout
داستان کودکانه: آزادی / سگی که آزادی را دوست داشت
«آزادی» نعمت بزرگی است. آزادی یعنی اینکه خودت بتوانی برای زندگی و سرنوشت خودت تصمیم بگیری و اختیار عمل داشته باشی. در این داستان، سگ قصه ما آزادی را بر اسارت ترجیح می دهد...
بخوانیدقصه آموزنده کودکانه: از تو حرکت از خدا برکت
بچه ها! ما باید در تولید محصولات کشاورزی و غذایی «خودکفا» باشیم. یعنی خودمان کشاورزی کنیم و غذایمان را تولید کنیم، نه اینکه آن را از کشورهای خارجی بخریم...
بخوانیدکتاب علمی کودکان: از من بپرس از شیر
بچه های عزیز! این کتاب قشنگ در مورد تولید «شیر» و فراورده هایی است که از شیر تولید می شود....
بخوانیدقصه کودکانه: اردک ناقلا / داستان یک اردک مردم آزار
اردک ناقلا همه حیوانات مزرعه را اذیت می کند و از بس مردم آزار است همه از دست او ناراحت هستند.اما بالاخره متوجه می شود که نباید دیگران را اذیت کند
بخوانیدکتاب قصه کودکانه: آرزوی یک اردک / در مزرعه توت جنگلی
والتر اردک تنهایی است که در یک مزرعه کنار رودخانه زندکی می کند.والتر آرزو دارد که یک اردک دیگر هم در مزرعه باشد.اتفاقاً یک روز اردک زیبایی به نام وینی فرد به مزرعه می آید ...
بخوانیدقصه کودکانه: آدم برفی / به حیوانات کمک کنیم
زمستان شده و بچه ها یک آدم برفی قشنگ می سازند. اما چشم و دماغ آدم برفی گم می شود. آنها شب منتظر می مانند تا ببینند چه کسی آدم برفی آنها را خراب می کند تا اینکه بالاخره می فهمند کار چه کسی است...
بخوانیدکتاب داستان: ابر سیاه هزار چشم / داستانی از علی اشرف درویشیان
آهو کوچولو در حال گردش است که به باغ تاریکی می رسد. ابر سیاه وحشتناک سالهاست که جلوی خورشید را گرفته و باغ در تاریکی فرو رفته است.آهو کوچولو موجودات باغ را به مبارزه علیه ابر سیاه دعوت می کند و سرانجام روشنی خورشید باغ تاریک را روشن می کند.
بخوانیدداستان کودکانه قدیمی: آتش در سیرک / نجات بچه فیل
یک روز بچه ها برای گردش به سیرک حیوانات رفتند. اما یکدفعه سیرک آتش گرفت. بچه ها به جای فرار کردن یا سِلفی گرفتن با آتش، تلاش کردند تا یک بچه فیل را که در آتش گیر افتاده بود نجات دهند...
بخوانیدقصه کودکانه: ماجراهای دراز و کوتوله / دوست هندی
فراز و ایاز دوتا دوست دراز و کوتوله هستند که سوار بر کشتی در راه رفتن به هند هستند. آنها در کشتی با فرشید و جمشید آشنا می شوند و با هم به دیدن یک تاجر معروف در هند می روند...
بخوانید