علي كوچولو يه توپ رنگارنگ داشت. توپش را خيلي دوست داشت. هرروز عصر بهانه میگرفت و میخواست بره تو كوچه بازي كنه، ولي مادرش اجازه نمیداد
بخوانیدClassic Layout
قصهی کودکانه گرگ و چوپان و سگ باوفا
در روستای آباد و خوش آب و هوایی، مرد جوانی زندگی میکرد که کارش چوپانی بود. او هرروز صبح زود گوسفندان ِ مردم ده را جمع میکرد و برای چرا به دشت و صحرا میبرد.
بخوانیدداستان کودکانه دُم طاووس
طاووس زيبا در جنگل سبز زندگي میکرد. او بال و پر و دم بسيار زيبايي داشت. روي پرهايش نقطههای بزرگي مثل چشمهای درشت به نظر میرسید. رنگ سبز و آبي پرها، چشم همهی حيوانات را خيره میکرد.
بخوانیدداستان کودکانه میوچی و خاله نازنین
در زمانهای قدیم، در شهر اصفهان، پیرزنی زندگی میکرد. آنقدر خوشاخلاق و مهربان بود که به او خاله نازنین میگفتند. خاله یک خانهی کوچک داشت.
بخوانیدداستان کودکانه خانه اي براي يتيمان
شكوه خانم، پيرزن مهرباني بود كه همسر و فرزندي نداشت و در خانهی قديمي و بزرگش بهتنهایی زندگي میکرد. او دو خواهر و چند خواهرزاده داشت كه همهی آنها به او خاله شكوه میگفتند و گاهي به او سرمي زدند و حالش را میپرسیدند.
بخوانیدداستان کودکانه آبنبات و تندباد خانم
خانم گربه 4 تا بچهی کوچولوی ناز به دنیا آورده بود. به آنها شیر میداد و مواظبشان بود تا سالم بمانند و بزرگ شوند. خانم گربه مادر خیلی مهربانی بود.
بخوانیدمحمد قاضی و زوربای ایرانی، مقدمه ای بر زوربای یونانی
وقتی انتشارات خوارزمی ترجمه چند اثر معروف از نیکوس کازانتزاکیس نویسنده بزرگ یونانی را به من پیشنهاد کرد، من پس از خواندن پنج شش اثر از آن نویسنده، موقتاً سه شاهکار او یعنی زوربای یونانی، آزادی یا مرگ و مسیح باز مصلوب را برگزیدم
بخوانیدناتانیل هاثورن و آثار او از نگاه سیمین دانشور، با نگاهی به رمان داغ ننگ
در این مقدمه، خانم سیمین دانشور به بررسی آثار ناتانیل هاثورن نویسنده معروف آمریکایی می پردازد و رمان «داع ننگ» نوشته هاثورن را مورد بررسی قرار می دهد.
بخوانیدزوربای یونانی: جملات آغازین فصل اول رمان زوربای یونانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس نویسنده یونانی
من نخستین بار او را در پیره دیدم. به بندر رفته بودم تا به عزم رفتن به «کرِت» به کشتی بنشینم. سپیده در کار برآمدن بود. باران میبارید. باد خشک و گرمی بهشدت میوزید و شتک امواج تا به آن قهوهخانه کوچک میرسید.
بخوانیدداغ ننگ: جملات آغازین رمان داغ ننگ نوشته ناتانیل هاثورن نویسنده آمریکایی
گروهی از مردان که ریش داشتند با لباسهای تیره وغم انگیز و کلاههای نوک تیز خاکستری رنگ، با جمعی از زنان درهم آمیخته بودند. بعضی از زنان روسری بر سر داشتند و برخی سربرهنه بودند.
بخوانید