Classic Layout

قصه کودکانه روباه و گربه وحشی - ایپابفا (6)

قصه روباه و گربه وحشی برای کودکان و خردسالان

روزی روزگاری، در جنگلی، روباهی با یک گربه وحشی آشنا شد. آن‌ها در کنار جنگل قدم می‌زدند. روباه خیلی از خودش تعریف می‌کرد. او می‌گفت: «من پوست بسیار زیبایی دارم. خیلی از انسان‌ها عاشق پوست روباه هستند.

بخوانید
قصه کودکانه روباه در مزرعه -ایپابفا (2)

کتاب قصه روباه در مزرعه کلم – برای بچه های پیش دبستانی تا پیرمردهای 90 ساله

در روزگار قدیم کشاورزی بود به نام کنستانتین که با همسرش در کنار مزرعه‌شان زندگی می‌کردند. در آن سال آن‌ها در مزرعه‌ی خود کلم کاشته بودند و خروس و مرغ‌هایشان چاق و راضی در مزرعه به گردش و چریدن مشغول بودند.

بخوانید
راکون کوچولو قصه‌های والت دیزنی ایپابفا (2)

راکون کوچولو: قصه های مصوّر والت دیزنی برای کودکان و خردسالان

پلیس به میکی گفت: «این ماجرا آن‌قدر گیج‌کننده است که ممکن است شمارا دیوانه کند. جریان ازاین‌قرار است که مدتی است دزدی‌های اسرارآمیزی اتفاق می‌افتد، اما نتوانسته‌ایم کوچک‌ترین ردپایی از دزدان پیدا کنیم.

بخوانید
یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ -الکساندر سولژنیتسین -ایپابفا 2

یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ: جملات آغازین رمانی از الکساندر سولژنیتسین نویسنده روس

وقت بیدارباش بود؛ مثل همیشه، ساعت پنج صبح، چکشی را بر باریکه‌ای از آهن که بیرون ساختمان فرماندهی اردوگاه آویزان بود، می‌کوبیدند. طنین پیاپی زنگ از ورای جام پنجره‌ها که دو بندانگشت یخ روی آن‌ها را پوشانده بود، به‌زحمت شنیده می‌شد

بخوانید
مسخ -فرانتس کافکا-صادق هدایت-ایپابفا

مَسخ: جملات آغازین رمان کوتاه مسخ نوشته فرانتس کافکا نویسنده چِک

یک روز صبح، همین‌که گره گوار سامسا از خواب آشفته‌ای پرید، در رختخواب خود به حشرهٔ تمام‌عیار عجیبی مبدل شده بود. به پشت خوابیده و تنش، مانند زره، سخت شده بود. سرش را که بلند کرد، ملتفت شد که شکم قهوه‌ای گنبد مانندی دارد

بخوانید
سووشون - سیمین دانشور

سووَشون: جملات آغازین فصل اول رمان سووَشون نوشته سیمین دانشور

آن روز، روز عقدکنان دختر حاکم بود. نانواها باهم شور کرده بودند و نان سنگکی پخته بودند که نظیرش را تا آن‌وقت هیچ‌کس ندیده بود. مهمان‌ها دسته‌دسته به اتاق عقدکنان می‌آمدند و نان را تماشا می‌کردند.

بخوانید