یک نهنگ کوچولو بود که هروقت از سوراخ روی سرش آب را به هوا پرتاب می کرد یک فواره رنگین کمانی درست می شد. برای همین بقیه نهنگ‌ها به او حسودی می کردند تا اینکه نهنگ کوچولو با دو ماهیگیر آشنا می شود

ایاز و فراز در سفر دریایی به هندوستان با جمشید که یک پزشک است آشنا می شوند و جمشید ماجراهای کودکی خودش را برای آن‌ها تعریف می کند که چطور گول دوست ناباب را خورده؛ اما دوباره به سر درس و مشق برگشته و پزشک شده است.

زبباترین جملات عاشقانه و احساسی از نویسندگان و شاعران ایران و جهان

زیباترین جملات عاشقانه و احساسی از نویسندگان و شاعران ایران و جهان

داستانی ترسناک از آر ال استاین نویسنده محبوب کتاب‌های ترسناک برای نوجوانان

مجموعه جملات عاشقانه و احساسی از شاعران و نویسندگان معروف

مجموعه جملات عاشقانه و احساسی

این قصه درمورد زن‌هاست. زن‌هایی که عقلشان را به کار نمی اندازند. فرقی نمی کند. مردها هم اگر عقلشان را به کار نیندازند، مخاطب این قصه هستند.

عسلی زنبور بدقولی بود. هروقت با کسی قول‌و‌قرار می گذاشت، چندروز بعد قول و قرارش را فراموش می کرد و به قول معروف «دبه درمی آورد». اما این‌بار فهمید که باید به قولش عمل کند.

سن خانم قورباغه بالا رفته بود و هنوز شوهر نکرده بود؛ اما بااین‌وجود حاضر نبود با هیچ نامحرمی رابطه داشته باشد. چون دختر پاکدامنی بود.عاقبت هم یک شوهر عالی نصیبش شد که همه انگشت‌به‌دهان شدند.