Classic Layout

داستان-کوتاه-بله،-نيروانايى-در-كار-نيست

داستان کوتاه «بله، نيروانايى در كار نيست» / کورت ونه‌گات جونیور

يکی از کشيش‏‌های فرقه يونيتاريسم  که شنيده بود رفته‌‏ام پيش ماهاريشی ماهش، پيرو مرادِ بيتل‌‏ها و داناون و ميافارو، آمد ديدنم و پرسيد «شياده؟» اسم اين کشيش چارلی‏يه. پيروان فرقه يونيتاريسم به هيچ چيز اعتقاد ندارند. من هم پيرو همين فرقه‌‏ام.

بخوانید
داستان-کوتاه-مدال‌های-جنگی-بسیار-در-بازار-بی‌خریدار

داستان کوتاه «مدال‌های جنگی بسیار در بازار بی‌خریدار» / ارنست همینگ‌وی

قیمت‌ بازار شجاعت‌ در چه‌ حد است‌؟ کارمند فروشگاه‌ مدال‌ در خیابان‌ «آدلاید» گفت‌: «ما این‌ چیزارو نمی‌خریم‌. کسی‌ سراغ‌اش‌ نمی‌آد.» پرسیدم‌: «مث‌ من‌ زیاد برای‌ فروش‌ مدال‌ می‌آن‌؟»

بخوانید
داستان-کوتاه-هدایت

داستان کوتاه «هدایت» / بهرام بیضایی

در عصرِ ابریِ دل‌گرفته، وقتی صادق هدایت، نویسندهٔ چهل‌وهشت سالهٔ ایرانی، مقیم موقت پاریس، به‌سوی خانه‌اش در محلهٔ هجدهم، کوچهٔ شامپیونه، شماره ۳۷ مکرر می‌رود، دو مرد را می‌بیند که بیرون خانه‌اش منتظرش هستند.

بخوانید
داستان-کوتاه-دوشس-و-جواهر‌فروش

داستان کوتاه «دوشس و جواهر‌فروش» / ویرجینیا وولف

الیور بیکن در بالای خانه‌ای مشرف به گرین ‌پارک (بین میدان پیکادلی و قصر باکینگهام در انتهای غربی لندن که محوطه‌ای بسیار گران‌قیمت است و خاص طبقهٔ مرفه) زندگی می‌کرد. او یک آپارتمان داشت.

بخوانید
داستان-کوتاه-آواها

داستان کوتاه «آواها» / ولادیمیر نابوکوف

بستنِ پنجره لازم بود: باران به قرنیز کف پنجره می‌خورد و پخش می‌شد روی کف چوبی اتاق و صندلی‌های بازودار. با آوایی سرخوش و سلیس، خیالات سیمین بی‌انتها با شتاب از میان باغ، از میان شاخ و برگ‌ها، از میان ریگ‌های نارنج‌گون می‌گذشتند.

بخوانید