لب ایوان، زیر برق آفتاب نشسته بودند. بفرینه به سینهی مادر تکیه داده بود. زن او را محکم در میان زانوان خود گرفته بود.
بخوانیدClassic Layout
داستان کوتاه: از میان شیشه، از میان مه / علی خدایی
فنیا هر بار که از شیشههای اتوبوس بیرون را نگاه میکرد با دستکشهایش به شیشه میمالید تا بخارها پاک شوند، باران را میدید که میبارید.
بخوانیدداستان کوتاه: آینه / محمود دولت آبادی
مردی که در کوچه میرفت هنوز به صرافت نیفتاده بود به یاد بیاورد که سیزده سالی میگذرد که او به چهرهی خودش درآینه نگاه نکرده است.
بخوانیدداستان کوتاه: انار بانو و پسرهایش / گلی ترقی
دو بعد از نیمه شب یعنی تمام شب بیخوابی؛ یعنی کلافگی و خستگی و شتاب، همراه با دلتنگی و اضطرابی مجهول و این که میروم و میمانم و دیگر برنمیگردم
بخوانیدداستان کوتاه: عالیجناب / جعفر مدرس صادقی
افسانه با عکس گرفتن مخالف بود. با لباس سفید عروس و سفرهی عقد هم مخالف بود. هرچه مادرش اصرار کرد، رضایت نداد عکاس خبر کنند.
بخوانیدداستان کوتاه: سه قطره خون / صادق هدایت
دیروز بود که اطاقم را جدا کردند، آیا همانطوری که ناظم وعده داد من حالا بهکلی معالجه شدهام و هفتهی دیگر آزاد خواهم شد؟
بخوانیدقصه صوتی: خونه تکونی / با صدای مریم نشیبا
توی جنگل غلغله ای برپا بود. سال نو نزدیک بود و همه ی حیوانات مشغول خانه تکانی بودند.
بخوانیدمجموعه شعرها و ترانه های مریم حیدرزاده / فهرست اصلی
دفترهای شعر و ترانه مریم حیدرزاده
بخوانیدقصه کودکانه: پیمان شاه و ملکه
در زمانهای قدیم، پادشاه و ملکهای بر کشوری حکومت میکردند. میهن سرسبز و آباد آنها در کنار دریا قرار داشت.
بخوانیدقصه کودکانه: خانهای برای یتیمان
شکوه خانم، پیرزن مهربانی بود که همسر و فرزندی نداشت و در خانهی قدیمی و بزرگش بهتنهایی زندگی میکرد.
بخوانید